علی محمد شیرازی در اوّل محرم ۱۲۳۵ ه ق در شیراز متولد شد و پس از وفات پدر، تحت کفالت دایی خود قرار گرفت. وی تعلیمات ابتدائی خود را نزد شیخ عابد، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، آموخت. وی فردی گوشهگیر بود و بر اثر دعانویسی و ریاضتهایی، مثل رفتن روی پشت بام و وردخوانی در هوای گرم بوشهر و…، مردم او را به نام سید ذکر [۱] میخواندند. همچنین عدهای او را خورشیدپرست و برخی نیز پریشانگو و دچار اختلال میدانستند. او سپس به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی حاضر شد. چون سید کاظم به نزدیک بودن ظهور وعده میداد و برای پس از مرگ خود، رهبر شیخیه را تعیین نکرد، در سال ۱۲۶۰ ه ش علی محمد با یاری ملا حسین بشرویه، مدعی جانشینی سید کاظم رشتی شد. او پس از مدتی، ادعا کرد نائب خاصّ و باب امام زمان است و ۱۸ نفر اول را که به او گرویدند، حروف حی خواند.[۲] این ادعاها و مطالب، باعث آشوب در بین مردم شد. برخی از کتابهای بابی و بهائی دلالت بر آن دارد که علی محمد به مکه رفت و ملا حسین را به خراسان فرستاد، تا با سوء استفاده از احادیث مربوط به قیام خراسانی و نیز ظهور امام زمان از مکه، زمینههای ادعای مهدویت را آماده سازد.
وی پس از بازگشت از مکه، اعلام کرد: من همان امامی هستم که هزار سال منتظر او هستید. به دستور والی فارس دستگیر و تنبیه گردید و در مسجد وکیل، حرفهایش را پس گرفته، محبوس شد. به دلیل روابطی که با حاکم گرجی اصفهان (معتمد الدوله) داشت، به آن شهر رفت و بعد از استقبالی گرم، مخفی شد، ولی روابط او با همراهانش ادامه داشت تا آن که مدعی شد: به پیامبری رسیده و کتاب بیان بر وی نازل شده است! در زمان حبس او، یارانش در نقاط مختلف همچون: مازندران، زنجان، نیریز فارس، بدشت و… آشوبها بر پا کرده، گاهی با نام یاران امام زمان به مردم حمله و گاه نسخ اسلام را اعلام میکردند. پس از مناظرههای علما با وی و جهل و غلطهای بسیار که در علوم مختلف از خود نشان داد، دیگر بار زندانی شد. وی سرانجام براثر ادامهی فتنهها، با تلاشهای عالمان و امیرکبیر اعدام شد. البته توبه نامهای از وی پس از ادعای بابیت او باقی مانده که اکنون در مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود.
کلمات باب دارای اضطراب است؛ لذا خود را باب، ذکر، ذات حروف سَبعه (بر اساس هفت حرفی بودن نام خود) و گاهی قائم، مهدی و نقطه نامید. بابیان و بهائیان میکوشند القا کنند که علی محمد، مانند پیامبر الهی، اُمّی بوده، درس نخوانده، یا به مدرسه نرفته است [۳] و حتّی گفته شده که: او در مباحث عرفانی و طریقت که ادعای پیمودن آن را دارد، پیر یا مرشدی نداشته و محتاج کسی نبوده است.[۴] با وجود این بر اساس مدارک، او به درس شیخ عابد، میرفته و صفحات مشق داشته است. حتّی خطاب به معلم خود در کتاب بیان عربی، به اصطلاح جملهای نازل میکند که «یا محمد معلمی! فلا تضربنی قبل ان یقضی علی خَمس سنة؛ مرا قبل از پایان ۵ سالگی نزن». علی محمد باب پس از دعوت ۶ ساله، وصیتی نوشت که در آن میرزا یحیی صبح ازل را به جانشینی خود برگزید و پس از مرگ او در سال ۱۲۶۶ ه ق رسماً، صبح ازل جانشین او شد. برادر صبح ازل، یعنی میرزا حسینعلی، ۱۸ سال رهبری وی را پذیرفت؛ ولی به تدریج بنای مخالفت با او را گذاشت. حسینعلی نوری، فرزند میرزا عباس نوری، متولد سال ۱۲۳۳ه ق در تهران است. وی تحصیلات ابتدائی را در زادبومش گذراند، شوهر خواهر او مُنشی سفیر روس بود و از سوی دیگر خود به حلقه و لباس درویشان در آمد. در ۲۷ سالگی به ترویج بابیت پرداخت. پس از ترور نافرجام ناصرالدینشاه توسط بابیان، در سال ۱۲۶۸ ه ش، وی که از عوامل اصلی ترور بود، بازداشت شد، ولی با کمک سفارت روس آزاد گردید و به بغداد رفت. سپس بر اثر بد رفتاری با دیگران به ترکیه تبعید شد و در همان دوران ادعا کرد: من شخص موعود باب (یعنی من یظهره الله) هستم و یحیی صبح ازل باید از من پیروی کند. در این جا فرقه بهائیت شکل گرفت. بر اثر اختلاف این دو برادر، حسینعلی در ۱۲۸۵ ه ش به عکا در فلسطین اشغالی تبعید شد و صبح ازل به قبرس فرستاده شد و ازل و ازلیه فراموش شدند. حسینعلی پس از ادعای اوّل، ادعای مهدویت و رجعت حسینی و رجعت مسیحی و سرانجام تجسّد خداوند را در خود نمود؛ البته وی در بغداد و استامبول و ادرنه و عکا، همواره در عبادات مسلمانان شرکت میکرد و ظاهراً اهل نماز و روزه بود. پس از مرگ او در سال ۱۸۹۲ م پسر ارشدش (عباس افندی) ملقب به عبدالبهاء بر اساس وصیت پدر، جانشین وی شد و پس از او شوقی افندی آمد. در سالهای اخیر نیز فردی به نام «جمشید معانی» در اندونزی خود را اسماءالله نامید و ادعای رهبری بهائیان را کرد. او هم جملههای عربی به شیوه عربی علی محمد باب دارد. شوقی افندی در تلگرامی در ۱۹۵۱ م اسرائیل را به رسمیّت شناخت [۵] و همواره رابطهی صهیونیسم و آمریکا با بهائیان تاکنون دوستانه و همراه با منافع دو طرفه بوده است.[۶]
پینوشت:
[۱]. محمدبنخاوندشاه میرخواند، روضة الصفای ناصری، مصحح: جمشید كیانفر، تهران: نشر اساطیر، ص ۲۷۶.
[۲]. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: نشر آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵، ص ۸۸.
[۳]. همان، ص ۸۹.
[۴]. حاج میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، به اهتمام ادوارد برون، انتشارات هلند، ۱۹۱۰ میلادی، ص ۱۰۹.
[۵]. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، نشر تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۶۹.
[۶]. جواد اسحاقیان، پیچک انحراف، قم: نشر بنیاد فرهنگی مهدی موعود، ۱۳۸۸، ص ۸۲.