دکتر عدنان ابراهیم از مبلّغان مشهور اهل سنت :
????من از جاهلان و فريب خوردگاڼ نیستم کہ عقلم راكنار بگذارم و حضرت فاطمہ س دختر محمد ص را با عائشہ دختر ابوبكر قیاس کنم????
ادرس كانال تلگرام سيد محد يزداني كارشناس شيعه
خدايا چنان كن سرانجام كار توخوشنود باشي و ما رستگار
جانم فداي رهبر عزيزم جستجو موضوعات
تدبر در قرآن دانشنامه مهدويت رتبه Best blogs کاربران آنلاین
آرشیوها
گالري عكس تقويم ابر کلید واژه «#تولید داخلی» #حمایت «ابا عبدالله الحسین» اربعین «اقتصاد ملی» «امام حسین» «امام زمان» امریکا «اولین زیارت عاشورا» بلوغ «تولدی ملی» «تولید داخلی » «تولید ملی» «تولید کالای ایرانی» «جنس ایرانی» «جنگ بین اعراب» «حمایت از تولید داخلی» «حمایت از تولید داخلی ،» «حمایت از تولید ملی،» «حمایت از کارگر» «حمایت از کالای ایرانی ،» «حوزه علمیه» «خرید کلالای ایرانی» «راهکار جذب جوانان به حوزه» «راهکار جذب طلبه» «رهبر حمایت» «رهبر،کالای ایرانی» روشنگری «زندگی بهتر» «سلام بر محرم» «شبکههای مجازی و بلوغ زودرس» عاشورا «عصر ظهور» «فرزندپروری بلوغ» «فرمانده کل قوا» محرم «محمد بن عبدالوهاب» مشاوره منافق «نقشه منافقین» «نقشه منافقین برای محرم» «همراهی خانواده امام» «ویژگی ظهور» «چرا امام حسین علیه السلام به کربلا رفت» «کارگر ایرانی» «کالای ایرانی» کربلا «کلیپ تولید ملی» «هدف، روش، تاكتيك و ابزارهای تبليغی وهابیت» «یهود و بنی امیه» فیدهای XML
مطالب با رتبه بالا
خبرنامه موضوع: "نقد وهابيت"دکتر عدنان ابراهیم از مبلّغان مشهور اهل سنت : ????من از جاهلان و فريب خوردگاڼ نیستم کہ عقلم راكنار بگذارم و حضرت فاطمہ س دختر محمد ص را با عائشہ دختر ابوبكر قیاس کنم???? ادرس كانال تلگرام سيد محد يزداني كارشناس شيعه
نظر دهید »
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مسائل مهم که در شناخت وهابیت لازم است دانسته شود این نکته است، که وهابیت دارای یک ساختار واحد و یکسان نیست. این جریان از بعد از تأسیس، دارای انشعاباتی شده است و دارای اختلافات درونی میباشد. اختلافات وهابیت که از تناقضات درونی و شیطنتهای آل سعود ناشی شده است، باعث ایجاد چندین گروه و جریان در بین وهابیت شده است. وهابیت درباری یا علمی وهابیت سروری[2] وهابیت جامی[3] وهابیت اخوان المسلمین[5] گروههای روشنفکر[6] پینوشت: [1]. تاریخ نجد ج 1 ص 42، ابن بشر،بیتا،بینا. پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از راههای استکبار در ایجاد شیعه ستیزی، پروژه دروغ سازی و شایعه پراکنی توسط گروههای وهابی تکفیری بر علیه تشیّع است. شبکههای ماهوارهای وهابی، با ایجاد جنگ روانی بر علیه تشیّع چنین وانمود میکنند، که شیعیان افرادی مشرک و بیدین هستند. آنها برای بدنام کردن شیعه از هیچ دروغ و تهمتی دریغ نمیکنند. قرآن میفرماید: «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ.[نحل/105] تنها كسانى دروغ مىبندند، كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ (آرى!) دروغگويان واقعى آنها هستند». وهابیون با دروغ در صدد بدنام کردن شیعه هستد. از جمله دروغهایی که وهابیون در سرتاسر دنیا تبلیغ کردهاند، میتوان به مواردی اشاره کرد:
پینوشت: [1]. تهمت خان الامین. کتبی در رد وهابیت
بعد از ظهور افکار ابن تيميه به عنوان مؤسس مکتب وهابيان توسط محمّد بن عبدالوهاب تاکنون، علماي اسلام؛ اعم از شيعه و سنّي در مقابل اين فرقه شديداً جبههگيري کرده و از هر طريق ممکن با آن به مقابله پرداختهاند.از جمله، کتابهاي زيادي در ردّ افکار آنان تأليف شده که ما گوشه ای از آن را بیان می کنیم: 1 - «آل سعود، من اين و الي اين؟»، محمّد صخر. طبع دار القصيم. 2 - «آيين وهابيّت»، شيخ جعفر سبحاني. 3 - «ابن تيمية حياته و عقائده»، صائب عبدالحميد. 4 - «ابن تيمية في صورته الحقيقة»، صائب عبدالحميد. 5 - «ابن تيمية و امامة عليعليه السلام»، سيد علي حسيني ميلاني. 6 - «اتحاف اهل الزمان بأخبار ملوک تونس و عهد الأمان»، احمد بن ابي الضيّاف. اين کتاب در ردّ وهابيت است. 7 - «اخطاء ابن تيمية في حقّ رسول اللَّهصلي الله عليه وآله و اهل بيته»، سيّد شريف دکتر محمود سيد صبيح. 8 - «ازاحة الغيّ في الردّ علي عبدالحيّ»، سيّد علي بن الحسن عسکري. اين کتاب در ردّ کتاب «الصراط المستقيم» عبدالحيّ است و در آن بحث از برپايي عزاداري براي سيّدالشهداعليه السلام است. 9 - «ازاحة الوسوسة عن تقبيل الأعتاب المقدّسة»، شيخ عبداللَّه مامقاني. 10 - «ازهاق الباطل»، امام الحرمين ميرزا محمّد بن عبدالوهّاب آل داوود همداني. 11 - «اصل الاسلام و حقيقة التوحيد»، محمّد بن عبداللَّه مسعودي. 12 - «اظهار العقوق ممّن منع التوسّل بالنبيّ و الوليّ الصدوق»، شيخ مشرفي مالکي جزايري. 13 - «اعتراضات علي ابن تيمية»، احمد بن ابراهيم سروطي حنفي. 14 - «اعلام النبيل بجواز التقبيل»، ابوالفضل عبداللَّه بن محمّد صديق غماري. 15 - «اکمال السنة في نقض منهاج السنة»، سيد مهدي بن صالح موسوي قزويني. 16 - «اکمال المنّة في نقض منهاج السنة»، سراج الدين حسن بن عيسي يماني. 17 - «الأجوبة النجديّة عن الأسئلة النّجديّة»، ابن السفاريني حنبلي. 18 - «الأجوبة عن الأسئلة الهندية»، نعمان بن محمود معروف به ابن الآلوسي. 19 - «الأدلة القطعيّة علي عدم مشروعية الدولة السعودية»، محمّد بن عبداللَّه المسعري. 20 - «الارض و التربة الحسينية»، شيخ محمّد حسين آل کاشف الغطاء. 21 - «الاستشراق و آل سعود»، دکتر احمد عبدالحميد غراب. طبع دار القصيم. 22 - «الاسلام السعودي الممسوخ»، سيد طالب خرسان. 23 - «الاسلام و الايمان في الردود علي الوهابية»، حسين حلمي. 24 - «الاسلام و الوثنية السعودية»، فهد قحطاني. 25 - «الاصول الأربعة في ترديد الوهّابية»، محمّد حسن جان صاحب سرهندي. 26 - «الاقوال المرضية في الردّ علي الوهابية»، فقيه عطاکسم دمشقي حنفي. 27 - «الامامة الکبري و الخلافة العظمي»، سيّد حسن قزويني حائري. اين کتاب در ردّ منهاج السنة ابن تيميه است. 28 - «الانتصار للأولياء الأبرار»، شيخ طاهر سنبل حنفي. اين کتاب درباره جواز توسّل به پيامبرصلي الله عليه وآله است. 29 - «الانصاف و الانتصاف لاهل الحقّ من الاسراف في الردّ علي ابن تيمية الحنبليّ الحرّاني»، اين کتاب در سال (757 ه.ق) تأليف شد و نسخهاي از آن در کتابخانه آستان قدس رضوي موجود است. 30 - «الأوراق البغداية في الجوابات النجديّة»، شيخ ابراهيم سراوي بغدادي. 31 - «الآيات البيّنات في قمع البدع و الضلالات»، شيخ محمّد حسين کاشف الغطاء. بخشي از آن در ردّ وهابيت است به اسم «رسالة نقض فتاوي الوهابيّة». 32 - «الآيات الجليلة في ردّ شبهات الوهابيّة»، شيخ مرتضي کاشف الغطاء. 33 - «البراهين الجليّة في دفع شبهات الوهّابيّة»، سيد محمّد حسن قزويني. 34 - «البراهين الجليّة في ضلال ابن تيمية»، سيد حسن صدر کاظمي. در اين کتاب به ابن قيّم جوزيه و وهابيان به طور ضمني اشاره شده و گمراهي آنان را ثابت کرده است. 35 - «البراهين الساطعة»، شيخ سلامه عزامي. 36 - «البراءة من الاختلاف»، شيخ علي زينالدين سوداني. در ردّ اهل شقاق و نفاق و ردّ فرقه وهابيان. 37 - «البصائر لمنکري التوسل باهل المقابر»، حمد اللَّه داجوي حنفي هندي. 38 - «البصائر»، مولوي غلام نبي اللَّه معروف به مجد الدولة. 39 - «البيت المعمور في عمارة القبور»، سيد علي تقي نقوي. 40 - «التبرک»، علي احمدي ميانجي. او متعرّض ادّعاي وهابيان در مسأله تبرک شده و جواز آن را از قرآن و روايات به طور مبسوط ثابت کرده است. 41 - «التحذير من المجازفة بالتکفير»، سيد محمّد علوي مالکي حسني. 42 - «التحفة الامامية في دحض حجج الوهابية»، سيد محمّد حسن قزويني. 43 - «التحفة المختارة في الرّدّ علي منکر الزيارة»، تاجالدين عمر بن علي لخمي مالکي. 44 - «التحفة الوهبيّة في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ داوود بن سليمان بغدادي. 45 - «التّوسل بالنبي و الصالحين و جهلة الوهّابين»، ابو حامد بن مرزوق دمشقي شامي. 46 - «التّوسل»، مفتي محمّد عبدالقيّوم قادري. 47 - «التوفيق عن توحيد الخلاق في جواب اهل العراق علي محمّد بن عبدالوهّاب»، عبداللَّه افندي راوي. نسخهاي از اين کتاب در دانشگاه کمبريج لندن به عنوان ردّ وهابيان موجود است. و نسخهاي نيز در کتابخانه اوقاف بغداد وجود دارد. 48 - «الجوابات»، ابن عبدالرزاق حنبلي. 49- «الحبل المتين في اتّباع السلف الصالحين»، مولوي سعيد الرحمن تيراهي، چاپ ترکيه. 50 - «الحسينية في اثبات حليّة التشبيه في عزاء الحسينعليه السلام»، سيد ميرزا ابي القاسم موسي زنجاني. 51 - «الحقائق الاسلامية في الردّ علي المزاعم الوهابيّة بادلّة الکتاب و السنة النّبويّة»، مالک بن شيخ محمود. 52 - «الحقّ المبين في الرّدّ علي الوهابيّين»، شيخ احمد سعيد سرهندي نقشبندي. 53 - «الحقّ اليقين في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ يوسف فقيه حاريصي عاملي. 54 - «الحقيقة الاسلامية في الردّ علي الوهابية»، عبدالغني بن صالح حمادة. 55 - «الدرّ الفريد في العزاء علي السبط الشهيد»، ميرزا علي مرعشي شهرستاني. 56 - «الدرّ المنيف في زيارة اهل البيت الشريف»، احمد بن احمد مصري. 57 - «الدرر السنيّة في الردّ علي الوهابيّة»، احمد بن زيني دحلان، مفتي شافعي. 58 - «الدرّة المضيئة في الردّ علي ابن تيمية»، شيخ علي بن عبدالکافي. وي معروف به شيخ الاسلام بوده و در عصر ابن تيميه ميزيسته است. اين کتاب و کتابهاي ديگر را در ردّ ابن تيميه در زمان حيات او نوشته است. 59- «الدرّة المضيئة في الردّ علي ابن تيمية»، محمّد بن علي شافعي دمشقي. 60 - «الدعوة الحسينية الي مواهب النبيّ السنيّة»، محمّد باقر همداني. اين کتاب در اثبات استحباب گريه بر امام حسينعليه السلام به حسب موازين شرعي تأليف شده است. 61 - «الردّ علي ابن تيمية»، عيسي بن مسعود منکلاتي. 62 - «الردّ علي ابن تيمية في الاعتقادات»، محمّد حميد الدين حنفي دمشقي. 63 - «الردّ علي ابن عبدالوهاب»، شيخ الاسلام اسماعيل تميمي مالکي تونسي. 64 - «الردّ علي ابن عبدالوهّاب»، شيخ محمّد بن عبداللطيف أحسائي. 65 - «الردّ علي الشبهات الوهابيّة»، شيخ غلامرضا کاردان. 66 - «الردّ علي الصنعاني الذي مدح ابن عبدالوهاب»، سيد طباطبايي بصري. 67 - «الردّ علي المتعصّب العنيد المانع من لعن يزيد»، ابن الجوزي. 68 - «الرّد علي المشبّهة»، قاضي بدر الدين ابن جماعة محمّدبن ابراهيم شافعي. 69- «الردّ علي الوهابيّة»، ابراهيم بن عبدالقادر طرابلسي رياحي تونسي مالکي. 70 - «الردّ علي الوهابيّة»، سيد محمّد بن محمود لواساني. 71 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ صالح کواش تونسي. 72 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ محمّد جواد بلاغي. 73 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ محمّد صالح زمزمي شافعي، اماممقام ابراهيم درمکه. 74 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ محمّد علي اردوبادي. 75 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ مهدي اصفهاني. 76 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ مهدي بن محمّد اصفهاني. 77 - «الردّ علي الوهابيّة»، شيخ هادي آل کاشف الغطاء. 78 - «الردّ علي الوهابيّة»، عبدالمحسن اشيقري حنبلي، مفتي شهر زبير در بصره. 79- «الردّ علي الوهابيّة»، عمر محجوب. نسخه خطي اين کتاب در دارالکتاب الوطنية تونس موجود است. و نسخه عکسبرداري شده آن در معهد المخطوطات العربية در شهر قاهره مصر وجود دارد. 80 - «الردّ علي الوهابية في تحريمهم بناء القبور»، شيخ عبدالکريم الزين. 81 - «الردّ علي فتاوي الوهابييّن»، سيد حسن صدر کاظمي. 82 - «الردّ علي محمّد بن عبدالوهاب»، اسماعيل تميمي مالکي، شيخ الاسلام تونس. 83 - «الردّ علي محمّد بن عبدالوهاب»، محمّد بن سليمان کردي شافعي، استاد محمّد بن عبدالوهاب. 84 - «الرّد علي منکري الحسن و القبح»، سيد ابي المکارم حمزة بن علي. 85 - «الردود الستة علي ابن تيمية في الامامة»، سيد عبداللَّه بن ابي القاسم بلادي. 86 - «الردود علي محمّد بن عبدالوهاب»، شيخ صالح فلابي مغربي. سيّد علويّ بن حدّاد ميگويد: اين کتابي است بزرگ که در آن رسالهها و جوابهايي است که تمام آنها از علماي مذاهب اربعه: حنفيه، مالکيه، شافعيه و حنابله در ردّ بر محمّد بن عبدالوهاب است. 87 - «الرسالة الرويّة علي الطائفة الوهابية»، محمّد عطاء اللَّه رومي. 88 - «الرسالة المرضية في الردّ علي من ينکر الزيارة المحمّدية»، محمّد سعد مالکي. 89- «السعودية بين الاستبداد و الديمقراطيّة»، محمّد عبدالحميد، طبع مؤسسة الرافد للنشر و التوزيع. 90 - «السلفية الوهابية، افکارها الاساسية، و جذورها التاريخية»، حسن بن علي سقّاف شافعي. طبع دار الامام النووي، عمان. 91 - «السياسة الدينية لدفع الشبهات علي المظاهرات الحسينية»، شيخ عبدالمهدي بن ابراهيم آل مظفّر. 92 - «السيف الباتر لعنق المنکر علي الأکابر»، سيد علوي بن احمد الحدّاد. 93 - «السيف الثقيل في ردّ ابن تيمية و ابن قيّم الجوزية»، تقي الدين سبکي. اين کتاب با تکملهاي بر آن، از شيخ مجد زاهد کوثري در مصر به طبع رسيده است. 94 - «السيف الحيدري في جواز تقبيل ضريح الحسين بن عليعليهما السلام»، ولايت علي اکبر فوري. اين کتاب در ردّ کتاب «الصراط المستقيم» عبدالحيّ تأليف شده است. 95 - «السيف الهندي في اماتة طريقة النجدي»، شيخ عبداللَّه بن عيسي صنعاني يمني. 96 - «السيوف الصقال في اعناق من انکر علي الاولياء بعد الانتقال»، يکي از علماي بيت المقدس. 97 - «السيوف المشرقيّة لقطع اعناق القائلين بالجهة و الجسميّة»، علي بن محمّد ميلي جمالي تونسي مغربي مالکي. 98 - «الشعائر الحسينية»، شيخ محمّد حسين آل مظفّر. 99- «الشعائر الحسينية في العراق»، طامس لائل. 100 - «الشيعة و الوهابيّة»، سيد مهدي قزويني کاظمي. 101 - «الصارم الهندي في عنق النجدي»، شيخ عطاء مکي. 102 - «الصراط المستقيم في استحباب العزاء لسيدالشهداءعليه السلام»، مولوي غلام علي بهاونکري هندي. 103 - «الصوارم الماضية لردّ الفرقة الهاوية و تحقيق الفرقة الناجية»، سيد محمّد مهدي قزويني حلّي. 104 - «الصواعق الالهية في الردّ علي الوهابية»، شيخ سليمان بن عبدالوهّاب، برادر محمّدبن عبدالوهاب. 105 - «الصواعق و الرعود»، شيخ عفيف الدين عبداللَّه بن داوود حنبلي. 106 - «العقائد التسع»، شيخ احمد بن عبدالاحد فاروقي حنفي نقشبندي. 107 - «العقائد الصحيحة في ترديد الوهابيّة النجديّة»، خواجه حافظ محمّد حسن خان سرهندي. 108 - «العقود الدريّة»، منظومه شعر در ردّ بر وهابيان، سيد محسن امين عاملي. 109 - «العلاقات الامريکية السعوديّة»، محمّد نيرب، چاپ مکتبة مدبولي، قاهره. 110 - «العلماء و العرش ثنائية السلطنة في السعودية»، انور عبداللَّه. چاپ مؤسسة الرافد. 111 - «الفجر الصادق في الردّ علي منکري التوسل و الکرامات و الفوارق»، جميل صدقي زهاوي افندي بغدادي. اين کتاب در مصر در سال 1323 ه.ق چاپ شد و تجديد طبع آن به توسط حسين حلمي در استامبول انجام گرفت. 112 - «الفرقة الوهابيّة في خدمة من؟»، سيد ابوالعلي تقوي. 113 - «الفصول المهمة في مشروعية زيارة النبيّ و الأئمة»، شيخ مهدي ساعدي عماري نجفي. 114 - «الکلمات التامّات في المظاهر العزائية»، ميرزا محمّد علي اردوبادي. 115 - «الکلمات الجامعة حول المظاهر القرآنيّة»، ميرزا محمّد علي اردوبادي. 116 - «المدارج السنية في ردّ الوهابية»، عامر قادري. 117 - «المسائل المنتخبة»، قاضي حبيب الحقّ بن عبدالحقّ. 118 - «المشاهد المشرّفة و الوهابيون»، شيخ محمّد علي سنقري حائري. 119 - «المقالات السنية في کشف ضلالات احمد بن تيمية»، شيخ عبداللَّه هروي معروف به حَبْشي. 120 - «المقالات الوفية في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ حسن قزبک. 121 - «المقالة المرضية في الردّ علي ابن تيمية»، قاضي القضات مالکي، نقي الدين بن عبداللَّه محمّد اقناني. 122 - المناهج الحائرية في نقض کتاب الهداية السنيّة»، سيد محمّد حسن قزويني. 123 - «المنح الالهية في طمس الضلالة الوهابيّة»، اسماعيل تميمي تونسي. اين کتاب در دارالکتب الوطنية تونس به صورت مخطوط موجود است. و عکسي از آن در معهد المخطوطات العربيّة در قاهره وجود دارد. 124 - «المنحة الوهبيّة في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ داوود بن سليمان نقشبندي بغدادي. 125 - «المواسم و المراسم في الاسلام»، جعفر مرتضي العاملي. 126 - «المواهب الرّحمانيّة و السهام الأحمديّة في نحور الوهابيّة»، شيخ احمد شيخ داوود. 127 - «الميزان الکبري»، عبدالوهاب البصري. اين کتاب همراه کتاب «علماء المسلمين و الوهابيون» به چاپ رسيده است. 128 - «النفع العميم في انتفاع اموات المسلمين بالقرآن العظيم»، مرکز جمعية المشاريع الخيرية الاسلامية. 129 - «النقول الشرعية في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ مصطفي بن احمد الشطّي الحنبلي الدمشقي. 130 - «الوجيزة في ردّ الوهابيّة»، علي بن علي رضا خويي، به عربي. 131 - «الوجيزة في ردّ الوهابيّة»، علي بن علي رضا خويي، به فارسي. 132 - «الوهابيون و البيوت المرفوعة»، شيخ محمّد علي بن حسن همداني سنقري کردستاني. 133 - «الوهابيّة، دعاوي و ردود»، نجم الدين طبسي. 134 - «الوهابيّة، فکراً و ممارسة»، محمّد عوض الخطيب، مطبعه المعراج للطباعة و النشر و التوزيع. 135 - «الوهابيّة في نظر علماء المسلمين»، احسان عبداللطيف بکري. 136 - «الوهابيّة و اصول الاعتقاد»، محمّد جواد بلاغي. 137 - «الوهابيّة و التوحيد»، علي الکوراني العاملي. 138 - «الهادي في جواب مغالطات الفرقة الوهابيّة»، شيخ محمّد فارسي حائري دليمي. اين کتاب در ردّ کتاب «کشف الشبهات» محمّد بن عبدالوهاب تأليف شده است. 139 - «الهديّة السنيّة في ابطال مذهب الوهابيّة»، سيد محمّد حسن قزويني. 140 - «انتفاضة الحرم»، منظمة الثورة الاسلامية في الجزيرة العربية. 141 - «اهداء الحقير معني حديث الغدير الي اخيه البارع البصير»، سيد مرتضي خسروشاهي. اين کتاب در ردّ برخي از اوهام وهابيان است. 142 - «اين است آيينه وهابيت»، سيد ابراهيم سيد علوي. 143 - «بحوث مع اهل السنة و السلفية»، سيد مهدي حسيني روحاني. اين کتاب در ردّ مقاله ابراهيم سليمان جهمان تأليف شده است. 144 - «برائة الشيعة مع مفترات الوهابية»، محمّد احمد حامد سوداني. 145 - «بريطانيا و ابن سعود»، محمّد علي سعيد. 146 - «تاريخ آل سعود»، ناصر السعيد. در اين کتاب تاريخ سياه آل سعود ثبت شده است. 147 - «تاريخ الوهابية»، ايّوب صبري پاشا رومي. 148 - «تبيين ضلالات الألباني»، شيخ الوهابيّة المتحدث شيخ عبداللَّه هروي. 149 - «تجديد کشف الارتياب»، سيد حسن امين. 150 - «تجريد سيف الجهاد لمدّعي الاجتهاد»، شيخ عبداللَّه بن عبدالطيف شافعي، استاد محمّد بن عبدالوهاب. 151 - «تحريض الاغنياء علي الاستغاثة بالأنبياء و الاولياء»، شيخ عبداللَّه بن ابراهيم ميرغني. 152 - «تحليلي نو بر عقايد وهابيان»، محمّد حسن ابراهيمي. 153 - «تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد»، شيخ محمّد بخيت مطبعي حنفي از علماي الازهر. 154 - «تهکّم المقلّدين بمن ادّعي تجديد الدين»، شيخ محمّد بن عبدالرحمن حنبلي. ردّيهاي است بر ضدّ محمّد بن عبدالوهاب در هر مسألهاي که او بدعت گذاشته است. 155 - «ثامن شوّال»، سيد عبدالرزاق موسي مقرّم. در اين کتاب بحث از حوادثي است که در سال 1343 ه.ق اتفاق افتاد؛ از قبيل خراب شدن قبور بقيع به دست وهابيان. 156 - «جلاء الحق في کشف احوال اشرار الخلق»، شيخ ابراهيم حلمي قادري. 157 - «جلاء العينين في محاکمة الأحمدين»، شيخ نعمان بن محمود آلوسي بغدادي. اين کتاب در ردّ احمد بن تيميه و احمد بن حجر هيثمي است. 158 - «جنايت وهابيت»، سيد حسن ميردامادي. 159 - «جوابات الوهابيّين»، سيد محمّد حسين موسي. 160 - «جواز اقامة العزاء لسيّد الشهداء»، سيد علي بن دلدار علي نقوي. 161 - «جواز العزاء للحسينعليه السلام»، سيد ظفر حسن امروهي. 162 - «جواز لعن يزيد اشقي بني امية»، شيخ هادي آل کاشف الغطاء. 163 - «چهره حقيقي ابن تيمية»، محسن اسلامي. 164 - «حسن المقصد في عمل المولد»، جلال الدين سيوطي. اين کتاب درباره تأثير مولودي خواني براي پيامبرصلي الله عليه وآله است و آن را در ردّ کسي نوشته که فتوا به تحريم آن داده است. 165 - «خداي وهابيها»، سيد محمود عظيمي. 166 - «خلاصة الکلام في بيان امراء البلد الحرام»، سيد احمد زيني دحلان مکي شافعي. چاپ ترکيه. 167 - «خيرالحجّة في الردّ علي ابن تيمية في العقائد»، احمد بن حسين بن جبرئيل شافعي. 168 - «دراسات في منهاج السنة»، سيد علي حسيني ميلاني. 169 - «دعوة الحقّ الي ائمة الخلق»، سيد محمّد هادي بجستاني خراساني. 170 - «دعوي الهدي الي الورع في الأفعال و الفتوي»، شيخ محمّد جواد بلاغي. اين کتاب در ردّ فتاواي وهابيان به تخريب بقاع متبرّکه تأليف شده است. 171 - «دفع الشبه عن الرسول و الرسالة»، ابوبکر بن محمّد بن عبدالمؤمن تقي الدين حصيني دمشقي. 172 - «دفع شبه التشبيه في الردّ علي جهلة الحنابلة»، ابي الفرج ابن الجوزي حنبلي. 173 - «دفع شُبَه من شبّه و تمرّد»، تقي الدين حصني دمشقي. اين کتاب در ردّ ابن تيميه و آراي فاسد او در عقايد؛ همچون تجسيم تأليف شده و در آن به طور تفصيل متعرّض مسأله زيارت قبور نيز شده است. 174 - «دفع شبهه التشبيه بأکفّ التنريه»، ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزي الحنبلي. 175 - «دليل واقعي در جواب وهابي»، سيد حسين عرب باغي. 176 - «دو محور عقائد وهابيان»، داوود الهامي. 177 - «ردّ البدع و الشبهات»، شيخ محمّد حسين خراساني. 178 - «ردّ الفتوي بهدم قبور الائمة في البقيع»، محمّد جواد بلاغي. 189 - «ردّ علي ابن تيمية»، احمد بن محمّد شيرازي، کمال الدين. 180 - «ردّ علي ابن عبدالوهّاب»، شيخ احمد مصري احسائي. 181 - «ردّ علي ابن عبدالوهّاب»، شيخ عبداللَّه بن عيسي مويسي. 182 - «ردّ علي ابن عبدالوهّاب»، علامه برکات شافعي احمدي مکّي. 183 - «ردّ علي الشيخ ابن تيمية»، شيخ نجمالدين بن ابي الدرّ بغدادي. 184 - «ردّ وهابي»، مفتي محمود بن المفتي عبدالقيّوم. 185 - «رسالة في الردّ علي ابن تيمية في التجسيم والاستواء والجهة»، شهاب الدين احمد بن يحيي الکلابي حلبي. 186 - «رسالة في الردّ علي ابن تيمية في الطلاق»، محمّد بن علي مازني. 187 - «رسالة في الردّ علي ابن تيمية في مسألة حوادث لا اوّل لها»، بهاءالدين عبدالوهاب الأخميمي شافعي معروف به مصري. 188 - «رسالة في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ قاسم ابي الفضل محجوب مالکي. 189 - «رسالة في تحقيق الربطة»، شيخ خالد البغدادي. اين کتاب در ضمن کتاب «علماء المسلمين و الوهابيّين» چاپ شده است. 190 - «رسالة في جواز التوسل»، علامه مفتي فاس شيخ مهدي وازناني. اين کتاب در ردّ محمّد بن عبدالوهاب تأليف شده است. 191 - «رسالة في حکم التّوسل بالانبياء و الاولياء»، شيخ محمّد حنين مخلوق. 192 - «رسالة في مسألة الزيارة»، در ردّ بر ابن تيميه از محمّد بن علي مازني. 193 - «رسالة في هدم المشاهد»، سيد ابو تراب خونساري. 194 - «رسالة مسجّعة محکمة»، علامه شيخ صالح کواشي تونسي. 195 - «سبيل النجاة عن بدع اهل الزيغ و الضلالة»، عبدالرحمن القوتتي هندي. چاپ ترکيه. 196 - «سبيل النجاة عن بدعة اهل الزيغ و الضلالة»، قاضي عبدالرحمن قوتي. 197 - «سعادة الدارين في الردّ علي الفرقتين: الوهابية و مقلّدة الظاهريّة»، ابراهيم بن عثمان بن سمنودي منصوري مصري، در دو جلد. 198- «سلفی گری و پاسخ به شبهات»، علی اصغر رضوانی. 199 - «سيف الجبّار المسلول علي اعداء الأبرار»، شاه فضل رسول قادري. 200 - «شبهات السلفية»، جواد حسين ديلمي. 201 - «شبهات الوهابيّة»، حسن ابن ابوالمعالي. 202 - «شرح کلمات الصوفية، الردّ علي ابن تيمية»، محمود محمود الغراب. 203 - «شفاء السقام في زيارة خير الأنام عليه الصلاة و السلام»، شيخ ابوالحسن علي تقيالدين سبکي شافعي، قاضي القضاة. 204 - «شواهد الحقّ في التوسل بسيّد الخلق»، شيخ يوسف بن اسماعيل نهباني، رئيس محکمه حقوق در بيروت. 205 - «شؤون الشيعة و الوهابية»، سيد محمّد مهدي قزويني کاظمي. 206 - «صدق الخبر في خوارج القرن الثاني عشر»، شريف عبداللَّه بن حسن پاشا حجازي. در اثبات اينکه وهابيان از خوارجند. 207 - «صريح البيان في الردّ علي من خالف القرآن»، شيخ عبداللَّه هروي. 208 - «صفحة عن آل سعود الوهّابيّين و آراء علماء السنة في الوهابيّة»، سيد مرتضي رضوي. 209 - «صلح الاخوان»، شيخ داوود بن سليمان نقشبندي بغدادي. اين کتاب در ردّ بر وهابيّان به جهت تکفير مسلمين نوشته شده است. 210 - «صواعق محرقة»، شيخ ابي الحسن بن محمّد دولت آبادي مرندي. در ردّ وهابيان در تخريب بقاع متبرّکه است. 211 - «ضلالات الوهابية»، حسين حلمي. 212 - «ضياء الصدور لمنکر التوسل بأهل القبور»، ظاهر شاه ميان هندي. 213 - «عقد نفيس في ردّ شبهات الوهابي التعيس»، اسماعيل ابوالفداء تميمي تونسي، فقيه مورّخ. 214 - «علماء المسلمين و الوهابيّون»، جمع کننده حسين حلمي ايشيق. در اين کتاب پنج رساله است که در ردّ وهابيان نوشته شده است. 215 - «غاية البيان في تنزيه اللَّه عن الجهة و المکان»، قسم الابحاث و الدراسات الاسلاميّة في جمعيّة المشاريع الخيرية الاسلامية. 216 - «غفلة الوهابيّة عن الحقائق الدينيّة»، سيّد مهدي قزويني کاظمي. 217 - «غوث العباد ببيان الرشاد»، شيخ مصطفي حمامي مصري. 218 - «فتنة الوهابيّين»، احمد بن زيني دحلان، مفتي شافعيان در مکه و مدينه و مدرس در مسجد الحرام مکه. اين قسمتي از کتاب او به نام «الفتوحات الاسلامية» ميباشد که به طور مستقل چاپ شده است. 219 - «فرقان القرآن بين الجهات الخالق و جهات الأکوان»، شيخ سلامه عزامي قضاعي شافعي. مؤلّف در اين کتاب نظر ابن تيميه و وهابيان را در قول به تجسيم رد کرده است. اين کتاب در مصر به اهتمام محمّد امين کردي در مقدمه کتاب «الأسماء و الصفات» بيهقي چاپ شد، و چاپ مجدّد آن به توسط دار احياء التراث العربي در بيروت انجام گرفت. 221 - «فرقه وهّابي و پاسخ به شبهات آنها»، سيد حسن قزويني حائري. اين ترجمه کتاب «البراهين الجليّة» است، که به توسط علي دواني انجام گرفته است. 220 - «فصل الخطاب في الردّ علي محمّد بن عبدالوهاب»، شيخ سليمان بن عبدالوهاب، برادر محمّد بن عبدالوهاب (مؤسس وهابيّت). اين اولين کتابي است که در ردّ وهابيان نوشته شده است. 221 - «فصل الخطاب في ردّ ضلالات ابن عبدالوهاب»، احمد بن علي بصري. مشهور به قپّاني. 222 - «فصل الخطاب في نقض مقالة ابن عبدالوهاب»، شيخ محمّد بن عبدالنبيّ نيشابوري اخباري. 223 - «فضل الذاکرين و الردّ علي المنکرين»، عبدالغني حماده. 224 - «فلسفه عزاداري»، غلام حسين بن محمّد ولي. 225 - «قاعدة اهل الباطل بدفع شبهات المجادل»، علي بن عبداللَّه بحراني. اين کتاب در ردّ کساني است که اقامه عزاداري بر امام حسينعليه السلام را تحريم کردهاند. 226 - «قرائة في کتاب التوحيد»، دکتر عبدالهادي فضلي. 227 - «قصيدة في الردّ علي ابن عبدالوهاب»، علاّمه سيو معمي. 228 - «قصيدة في الردّ علي الصنعاني الذي مدح ابن عبدالوهّاب»، سيد مصطفي مصري بولاقي. 229 - «قصيدة في الردّ علي الصنعاني في مدح ابن عبدالوهّاب»، شيخ ابن غلبون ليبي. 230 - «قصيدة في ردّ الوهابية»، شيخ عبدالعزيز قرشي علجي مالکي احسائي. 231 - «قيام العرش السعودي»، ناصر فرج. نويسنده در اين کتاب بحث گستردهاي درباره ارتباطات سعوديها با انگلستان دارد. 232 - «کتاب صاعقة العذاب»، صفيالدين احمد بن عبداللَّه. 233 - «کشف الارتياب في ردّ عقائد ابن عبدالوهاب»، سيد محسن امين عاملي. فرزند ايشان اين کتاب را با مقدمهاي مفصّل با عنوان «تجديد کشف الارتياب» به چاپ رسانده است. 234 - «کشف النقاب عن عقائد ابن عبدالوهاب»، سيد علي نقي نقوي لکهنوي هندي. 235 - «کفر الوهابيّة»، شيخ محمّد عليّ قميّ کربلايي حائري. 236 - «گفتگوي بيستيز»، دکتر عصام العماد. 237 - «لفحات الوجد من فعلات اهل نجد»، محسن بن عبدالکريم بن اسحاق. اين کتاب در ردّ عقيده پيروان محمّد بن عبدالوهاب نوشته شده است. 238 - «لمحة عن انتهاکات النظام السعودي لحقوق الشيعة في الحجاز»، مرکز الحرمين للاعلام اسلامي. 239 - «ليس من الاسلام»، محمّد غزالي. اين کتاب در مکتبه وهبه قاهره به چاپ رسيده است. 240 - «مخالفة الوهابيّة للقرآن و السنة»، عمر عبدالسلام. 241 - «مذکّرات مستر همفر»، خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليسي در خاورميانه. 242 - «مصباح الأنام و جلاء الضلام في ردّ شبه البدعي النجدي الّتي اضلّ بها العوام»، سيد علي بن احمد حدّاد. اين کتاب در چاپخانه عامره مصر در سال 1325 ه.ق به چاپ رسيده است. 243 - «مع الوهابيّين في خططهم و عقائدهم»، شيخ جعفر سبحاني. 244 - «مقالات الکوثري»، شيخ محمّد زاهد کوثري. 245 - «مکّة»، دکتر شيخ محمّد هادي اميني. 246 - «من اقطاب الکذّابين ابن تيمية الحرّاني»، محمّد رضي رضوي. 247 - «منظومة في الردّ علي الوهابيّة»، در 1500 بيت، شيخ عبدالحسين خيامي عاملي. 248 - «من معرّبات المکتوبات»، شيخ احمد بن عبدالأحد قادري نقشبندي حنفي. اين کتاب همراه با کتاب «علماء المسلمين و الوهابيون» به چاپ رسيده است. 249 - «منهاج الشريعة في الردّ علي ابن تيمية»، سيد مهدي موسوي قزويني. 250 - «منهج الرشاد لمن اراد السداد في الردّ علي الوهابيّة»، شيخ جعفر کاشف الغطاء. 251 - «منهج السلف في فهم النصوص بين النظريّة التطبيق»، سيد محمّد بن سيد علوي مالکي حسني. 252 - «نبذة من السياسة الحسينية»، شيخ محمّد حسين آل کاشف الغطاء. 253 - «نجم المهتدين برجم المعتدين في ردّ ابن تيمية»، فخر ابن المعلّم قرشي. 254 - «نظرة في کتاب منهاج السنة النبويّة»، احمد کناني. اين کتاب برگرفته از کتاب «الغدير» علامه امينيرحمه الله است که درباره منهاج السنة نوشته شده است. 255 - «نقد و تحليلي پيرامون وهابيگري»، دکتر همايون همتي. 256 - «نگاهي به پندارهاي وهابيّت»، علامه محمّد حسين کاشف الغطاء، ترجمه از محمّد حسين رحيميان. 257 - «وسيلة الاسلام بالنبيّ عليه الصلاة و السلام»، ابوالعباس احمد بن خطيب، مشهور به ابن قنفذ قسنطيني جزايري. 258 - «وهابيان»، علي اصغر فقيهي. 259 - «وهابيت و آل سعود، توطئه استعمار»، سيد محمود اسد اللّهي. 260 - «وهابيّت و ريشههاي آن»، نور الدين مدرس چهاردهي. 261 - «وهابي و صاروخ صيني»، انور عبداللَّه. 262 - «وهابيها»، سيد ابراهيم سيد علوي. 263 - «هذه هي الوهابيّة»، شيخ محمّد جواد مغنية. 264 - «هکذا رأيت الوهابيّين»، عبداللَّه محمّد. معرفی کتاب احقاق الحق کتاب شریف «احقاق الحق و ازهاق الباطل» نوشته شهید قاضی نور الله شوشتری رحمه الله است که آن را در ردّ کتاب «ابطال نهج الباطل» مولی فضل الله بن روزبهان نوشته است و فضل الله بن روزبهان کتاب خود را در ردّ کتاب «نهج الحق» علامه بزرگوار حلی رحمه الله که برای معرفی مذهب تشیع به اولجایتو سلطان محمد خدابنده نوشته بود، تحریر نمود. برای معرفی کتاب احقاق الحق، نکاتی را به اختصار بیان می کنیم: علامه حلی رحمه الله حسن بن یوسف بن زین الدین علی بن محمد بن المطهر الحلی، مشهور به علامه که مخالفان و موافقان به فضل او اعتراف کرده اند، در شب جمعه 27 رمضان سال 648 ه . ق به دنیا آمد و در شب شنبه 21 محرم سال 726 ه . ق در حله از دنیا رفت. استبصار اولجایتو توسط علامه دو قول در چگونگی تشیع سلطان محمد خدابنده گفته شده است. ما در اینجا یک قول را که علامه امین در اعیان الشیعة، ج 24، ص 291، از قول علامه محمد تقی مجلسی در شرح الفقیه نقل کرده، می آوریم: سلطان اولجایتو محمد مغولی ملقب به خدابنده، بر یکی از زنانش غضب کرد و به او گفت: تو را سه طلاقه کردم (انت طالق ثلاثا). بعد پشیمان شد؛ لذا از علماء مذاهب سؤال کرد. به او گفتند: ناچارا باید محلّل بیاوری. سلطان گفت: شما در هر مسئله ای اقوالی دارید، آیا اینجا اختلاف ندارید؟ گفتند: نه. یکی از وزیرانش گفت: در حله عالمی هست که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. علماء مذاهب گفتند: مذهب او باطل است و نه خودش عقل دارد و نه اصحابش و سزاوار نیست سلطان پی مثل اویی بفرستد. سلطان گفت: صبر کنید تا من او را حاضر کنم و کلامش را بشنوم. پی او فرستاد و علامه حلی حاضر شد. سلطان تمام علماء مذاهب را جمع کرد. علامه نعلینش را به دست گرفت و بر سلطان وارد شد، آن گاه سلام کرد و پهلوی سلطان نشست. علماء به سلطان گفتند: مگر ما به تو نگفتیم اینها ضعیف العقل اند! سلطان گفت: از او درباره هر کاری که انجام داده، سؤال کنید. پس گفتند: چرا در برابر سلطان با خم شدن مانند رکوع خضوع نکردی؟ علامه فرمود: زیرا احدی برای رسول الله صلی الله علیه و آله رکوع نکرد و همه بر او سلام می کردند و خداوند فرموده «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَکَةً»(1) و رکوع و سجود برای غیر خدا جایز نیست. گفتند: چرا رفتی پهلوی سلطان نشستی؟ فرمود: چون جای خالی دیگری نبود. گفتند: پس چرا نعلینت را در دست گرفتی، در حالی که این کار منافی با ادب است؟ فرمود: ترسیدم بعضی از اهل مذاهب کفشهایم را بدزدند؛ همان طور که نعلین رسول خدا صلی الله علیه و آله را دزدیدند. گفتند: اهل مذاهب در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند، بلکه بعد از صد سال از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمده اند و یا بیشتر از صد سال. مترجم برای سلطان مطالبی را که علامه می فرمود، ترجمه می کرد. پس به سلطان رو کرد و فرمود: شنیدی که اینها چنین اعترافی کردند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند. پس از کجا اجتهاد را منحصر کرده اند در میان خودشان و اجازه نمی دهند که از غیر آنها نظرخواهی شود، اگرچه فرض شود که آن غیر اعلم باشد؟! سلطان گفت: آیا هیچ کدام از مذاهب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه نبوده اند؟ علماء گفتند: نه. علامه فرمود: ولی ما مذهبمان را از علی بن ابی طالب علیهماالسلام گرفته ایم که نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر و پسرعمو و وصیش بود و نیز از اولاد علی علیه السلام بعد از آن حضرت. پس سلطان از او درباره سه طلاق در یک مجلس سؤال کرد. علامه فرمود: باطل است؛ زیرا شهود عادل نبوده اند. پس بحث بین علامه و علماء درگرفت تا اینکه تمام آنها تسلیم شدند. پس سلطان شیعه شد و خطبه به نام ائمه اثنا عشر علیهم السلام در تمام شهرها خوانده شد و امر کرد که سکّه به نام ائمه علیهم السلام زده شود و امر کرد که نامهای ائمه علیهم السلام بر مساجد و مشاهد نوشته شود. زمانی که سلطان محمد (اولجایتو) از علامه حلی برای حضور در مقر حکومت دعوت کرد، از او درخواست نمود کتابی برایش بنویسد و در آن ادله عقلی و نقلی شیعه را بیان کند. علامه بزرگوار نیز در اجابت سلطان کتاب شریف «نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف کرد و برای سلطان هدیه برد. در طول تاریخ بر کتابهای مختلف ردیه های فراوانی نوشته شده است؛ ولی با توجه به مقام و نفوذ علامه حلی و تأثیر فراوان کتابهای او در جوامع اسلامی، تا سالها بعد از او کتابهایش مورد نقد و رد قرار نگرفت تا اینکه حدود دویست سال بعد فضل بن روزبهان یکی از علماء متعصب سنی شافعی کتابی در ردّ «نهج الحق» علامه نوشت و نام آن را «ابطال نهج الباطل» نهاد که تاریخ تألیف آن سال 909 ه . ق است. فضل در کتاب خود تمام کتاب نهج الحق را آورد و بر آن اشکال و ایراد وارد نمود. به دنبال این حرکت، علماء بزرگوار اسلام ننشستند و جوابهای محکم به فضل دادند، از جمله: 1. قاضی نور الله شوشتری، تألیف ارزشمند خود «احقاق الحق» را در رد مطالب فضل بن روزبهان نوشت و به بهترین وجه ممکن از حریم تشیّع و علامه حلی دفاع نمود. اهل سنت که قدرت پاسخ گویی به استدلالهای محکم قاضی نور الله را نداشتند، جواب منطق را با شمشیر دادند و آن بزرگ مرد الهی را به شهادت رساندند. 2. علامه مظفر به عنوان اکمال کار قاضی نور الله شوشتری، کتاب شریف «دلائل الصدق فی نهج الحق» را تألیف کرد. مرحوم مظفر در این کتاب ابتدا کلام علامه را نقل کرده، پس از آن سخن فضل بن روزبهان را آورده، سپس از آن جواب داده و سخن حق علامه را اثبات کرده است. فضل بن روزبهان مولی فضل الله، پسر روزبهان، پسر فضل الله خنجی شیرازی اصفهانی کاشانی که از علماء شافعیه در زمان خودش بود، تألیفات و تصنیفات فراوان داشت که مشهورترین آنها رد بر نهج الحق علامه حلی می باشد. او آن را در سال 909 ه. ق. در شهر قاسان در ماوراء النهر تصنیف نمود و آن را ابطال نهج الباطل نامید. در روضات می نویسد: فضل الله روزبهان بن فضل الله خنجی اصفهانی معروف به «پاشا» از بزرگان علماء معقول و منقول در فروع حنفی است و در اصول اشعری برای اهل مذهبش متعصب، و راهش در دشمنی دوستان خدا متصلب بود و دارای کتب و مصنفات و رسائل و مؤلفات بود. آیة الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله می فرماید: ابن روزبهان، شافعی الفروع بوده، نه حنفی الفروع؛ همان طور که شیخ اجازه اش، شمس الدین سخاوی تصریح کرده است. از چیزهایی که مایه تأسف بر اوست، اینکه این مرد، سلوک ادب را در تصنیف و تألیف رها کرده و به جای آن، به بدزبانی و خشونتِ سخن و گول زدن عوام و صحبت به چیزهای بی معنی و سخن گفتن به چیزهایی که موجب غضب و سخط پروردگار می شود و دشنام عقلاء و تقبیح عقل پرداخته که خداوند به جاه پیامبرش ما را از آنها نگه دارد و ما را از مراعات کنندگان انصاف قرار دهد. شهید قاضی نور الله شوشتری مولانا سید نورالله ضیاء الدین ابوالمجد، مشهور به امیر سید، پسر محمد شریف حسینی مرعشی تستری شهید، در سال 956 ه . ق در تستر (شوشتر) خوزستان به دنیا آمد و همان جا نشو و نما پیدا کرد و تربیت شد و در سال 979 ه . ق به مشهد الرضا علیه السلام هجرت کرد و در درس علامه محقق مولی عبدالواحد تستری که از مشاهیر اهل فضل در آن شهر مقدس بود، شرکت نمود. وی در سال 993 ه. ق. به دیار هند هجرت کرد و از زمره مقربین سلطان اکبر شاه درآمد و از نظر مال و منال وضعش خوب شد. پس اکبرشاه او را برای قضاوت و افتاء نصب کرد. مولی رحمن علی صاحب الهندی در کتاب «تذکره علماء هند» می نویسد: قاضی نور الله شوشتری شیعی مذهب، به صفت عدالت و نیک نفسی و حیا و تقوا و حلم و عفاف، موصوف و به علم وجودت فهم و حدّت طبع و صفای قریحه معروف بود. صاحب تصانیف لائقه، از آن جمله کتاب مجالس المؤمنین است. توقیعی بر تفسیر مهمل شیخ فیضی نوشته است که از حیّز تعریف و توصیف بیرون است. طبع نظمی داشت. به وسیله حکیم ابوالفتح به ملازمت اکبر پادشاه پیوست. و چون شیخ معین قاضی لاهور به جهت ضعف پیرانه معزول شد، به جایش قاضی نور الله به عهده قضای لاهور منصوب گردید. از قاضی نور الله شوشتری 140 کتاب و رساله و حاشیه به جای مانده که اسامی آنها در مقدمه ملحقات احقاق الحق آورده شده است. قاضی شهید دارای قریحه شعری و طبع سیّال در فنون نظم و اقسام آن بود و دیوان شعر بزرگی دارد که متخلص به لفظ «نوری» می باشد و اشعاری به عربی و فارسی دارد. قاضی نور الله شهید وقتی به دیار هند رفت و پس از مدتی قاضی القضاة در دولت اکبری از دنیا رفت، سلطان او را برای قضاء و افتاء معین کرد، ولی قاضی نور الله از قبول آن امتناع نمود. سلطان اِسرار کرد، لذا قاضی نور الله به شرط اینکه در مرافعات بنابر اجتهاد خودش و به شرط اینکه موافق یکی از مذاهب چهارگانه باشد، حکم کند، قبول کرد و مقرب درگاه سلطان باقی ماند. او فقه را بنابر نظر مذاهب پنجگانه شیعه و حنفیه و مالکیه و حنبلیه و شافعیه تدریس می کرد و از میان اقوال، قول مذهب شیعه امامیه را ترجیح می داد تا اینکه دلهای محصلین از اطراف دنیا برای استفاده از علوم و نورگرفتن از انوار او به سویش توجه کرد؛ لذا حسودان، یعنی علماء قوم از قضاة و مفتیان، بر او حسد بردند و همواره در صدد بودند که از او اشکالی بگیرند. از قضاء یک روز از قاضی شهید کلمه «علیه الصلاة والسلام» را در حق مولانا علی، امیر المؤمنین علیه السلام شنیدند. حاضران او را انکار کردند و به بدعت گذاری نسبت دادند، به گمان اینکه کلمه «الصلاة والسلام» مختص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ لذا فتوا به مباح بودن خون قاضی نور الله دادند و نامه ای نوشتند و همه آنها امضاء کردند؛ مگر یکی از مشایخشان که مخالفت کرد و این بیت را برای سلطان نوشت: گر لحمک لحمی بحدیث نبوی هی بی صلّ علی نام علی بی ادبی هی بنابراین سلطان از قتل او منصرف شد و محبت او در قلبش زیادتر گشت. تا اینکه سلطان از دنیا رفت و پسرش سلطان جهانگیر شاه تیموری بر تخت نشست و او ضعیف الرأی و سریع التأثر بود؛ از این رو علماء حسود قوم فرصت را غنیمت شمردند و یک نفر را به عنوان طلبه و در حقیقت جاسوس نزد قاضی نور الله فرستادند و او از خصیصان قاضی گردید؛ به طوری که قاضی [ قدس سره ] به تشیّع او اطمینان کرد. و آن شقی نسخه ای از کتاب «احقاق الحق» را نوشت و نزد جهانگیر آورد. پس علماء اهل سنت نزد سلطان جهانگیر جمع شدند و آتش خشم سلطان را روشن کردند تا اینکه امر کرد لباسهای او را درآوردند و با شلاق بر بدن مبارکش زدند تا اینکه گوشت بدن شریفش کنده شد. سپس ظرفی از آهن را پر از آتش کردند و بر سر شریفش گذاردند تا اینکه به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش ملحق گردید و این فاجعه در سال 1019 ه . ق اتفاق افتاد و در اکبرآباد «آگرة» دفن شد. مرقد شریفش مزاری است که عامه و خاصه آن را زیارت می کنند و برای او نذر می کنند و حتی به گفته سید محمد موسوی کشمیری مرقد او را کفار هند هم زیارت می کنند و به او تبرک می جویند. محتوای کتاب احقاق الحق قاضی نور الله شهید در کتاب احقاق الحق به این سبک بحث می کند که اول کلمات علامه را با عنوان یقول رحمه الله نقل می کند و بعد کلمات ابن روزبهان را با عنوان قال خفضهُ الله می آورد و سپس با کلمه اقول، ردّیه خود را بر ابن روزبهان و اثبات کلام علامه عنوان می کند؛ چنان که ابن روزبهان نیز در کتاب خود اول کلمات علامه را آورده و بعد ردّیه خود را نگاشته بود. معرّفی و فهرست کتاب نهج الحق کتاب نهج الحق را مؤسسه دار الهجرة قم در سال 1407 ه . ق در یک جلد در قطع وزیری در 537 صفحه متن و 35 صفحه مقدمه و 33 صفحه شامل فهرستها چاپ کرده است. علامه در این کتاب قصد داشته اند تشیع را در اصول و فروع معرفی کنند و کج اندیشیهای مخالفان را روشن نمایند؛ از این رو اصول و فروع را هم زمان و به صورت تطبیقی بین شیعه و سنی بحث کرده و مطالب خود را در هشت مسئله تقسیم کرده اند: 1. ادراک؛ 2. نظر و فکر؛ 3. صفات خداوند؛ 4. نبوت؛ 5. امامت؛ 6. معاد؛ 7. اصول فقه؛ 8. مسائل فقهی که از نظر اهل سنت با قرآن و سنت نبوی مخالف است. در پایان، همه مبلغان محترم را جهت پاسخ گویی به بسیاری از شبهات اهل سنت، به مطالعه کتاب «احقاق الحق» توصیه می کنیم.(2) 1. نور / 60. 2. برای تدوین این مقاله از منابع زیر بهره گرفته ایم: 1. کتاب نهج الحق در سی دی نور 2. 2. کتاب احقاق الحق (اصل) در سی دی معجم العقله. 3. شرح و تعلیقه و ملحقات احقاق الحق در 33 مجلد.
وهابیان و تحریف قرآن کریم اسدالله رضایی[1] چکيده پاکيزه بودن ساحت نوراني قرآنکريم از تحريف و طعنهایي همانند آن، از نگاه همه مسلمانان امری ترديد ناپذير است، امّا آنچه اين فضاي همگرايي را بههم ميريزد، اتّهام وهابيان به شيعه است که میگویند شیعه قائل به تحریف و تغییر است، ولی اگر به منابعی که وهابیان به آنها اعتماد دارند، مراجعه کنیم، خواهیم دید که در این منابع بهویژه در صحیح بخاری و صحیح مسلم اخباری نقل شده که نشان میدهند قرآن دچار تحریف و تغییر شده است و در واقع، آنچه به شیعه نسبت میدهند، خود به آن دچارند و یا باید خودشان قائل به تحریف قرآن باشند و یا منابع مورد اعتماد خود به ویژه صحیحین را تکذیب کنند. کلیدواژگان: وهابيان، قرآن، تحريف، شيعه، الحفد، الخلع، رجم، متعه. مقدمه از ديرباز يکي از تهمتهاي وهابيان به شيعه اماميّه، اعتقاد به تحريف[2] قرآن کريم است. گروهي از آنان همواره به شیعه اتهام میزنند که شیعیان معتقد به نقص و تغيير در اين کتاب آسمانياند و به قرآن موجود اعتقاد ندارند؛ در حاليکه بيشترين اخبار تحريف، در منابع معتبر در نزد آنان است و از بزرگانشان نقل کردهاند. درحقيقت از منابع روايي، تفسيري و تاريخي مورد قبول وهابيان که اخبار وقوع تحريف را آورده، به دست میآید که وهابیان خود از قائلان به تحریف قرآناند، ولي به مرور انگشت اتّهام را بهسوي شيعه نشانه گرفتند و شیعه متّهم اصلي اين قضيه گردید. براي اثبات اين ادعا، ابتدا اصل تهمت و آنگاه گوشههايي از گزارش وقوع تحريف قرآن از منابع مورد قبول وهابيت، براي داوري اهلتحقيق ارائه ميشود. اذعان به تحریف در منابع مورد اعتماد وهابی
القُرآنُ: ألفَ ألفَ حَرف و سَبعة وعِشرون ألف حَرف، فَمَن قَرَأهُ صابراً مُحتَسِباً کان لَهُ بِکُلِّ حَرفٍ زَوجةٌ مِن الحُورالعِين؛ قرآن داراي يکميليون و 740 هزار حرف است. هر کسي آن را صبورانه و با تدبّر قرائت کند، براي هر حرفش زوجهاي از حوريان بهشت نصيب اوخواهد شد.[7] اين عبارت حروف قرآن را به بيش از يکميليون حرف ميرساند.[8] سيوطي بهجاي اينکه در اين عدد عجيب ترديد کند، ميگويد: «اين عدد نيز حمل شده بر مقداري که رسم آن از قرآن نسخ شده؛ زيرا تعداد حروف قرآن بهاين عدد نميرسد».[9] در تعداد کلمات قرآن نيز نقلها متفاوت است. از ابنمسعود،77934 کلمه، از مجاهد79270 کلمه، از بُريد76000، از ديگري77460 کلمه و بهنَقل ديگر77701 کلمه نقل شده،[10] که حدود 1343کلمه اختلاف پيدا خواهد شد. حال سوال این است آيا اين رقم از قرآن حذف و يا به آن افزوده شده است؟ 2. نقص و تغيير در تعداد آيات قرآن الف) تفاوت درتعداد آيات: ابنجوزي، 6200[11] و سيوطي6000 آيه را اجماعي ميشمارند،[12] و مقدار زائد برآن را به پنج منطقه جغرافيايي و افراد شاخص هر منطقه تقسیم کردهاند که عبارت اند از: مکّه منسوب به مجاهد؛ مدينه اوّل (که کوفيان بهطور مرسل از آنها نقل ميکنند)؛ مدينه آخر، منسوب به ابيجعفر يزيد بنقعقاع؛ کوفه منسوب به ابي عبدالرحمن السّلمي؛ بصره منسوب به عاصم بنميمون جعدري؛ شام منسوب بهعبدالله بنعاصم حصبي.[13] به نَقل ابنمسعود، آيات قرآن در مدني اوّل6217 آيه، مدني آخر6214 آيه، کوفه 6236 آيه، بصره 6205 و در نقلي6204 آيه، به روايتهاي ديگر بصريها: 6219، 6336، 6329، 6215، 6210 و 6206 و بنا به گزارشي6232 آيه نقل شده است. [14] بنابراين 6200 و 6000 هردو رقم اجماعي است.[15] بنابر ادعاي اجماع اوّل، در مقدار زيادي اختلاف است. در نقل مدني اوّل17آيه، در نقل مدني آخر14 آيه، در روايت مکه20 آيه، بهروايت کوفي36 آيه و در نقل بصريها 5، 4 و 19آيه، و به روايت شام 29 آيه است. [16] بنابر ادعاي اجماع دوم عددهاي اختلافي، 204، 214،210، 219،220 و236 آيه است؛[17] در نتيجه، از يکسو، ميان دو ادعاي اجماع دستکم 200 آيه اختلافي است و از ديگرسو، هرکدام از دو اجماع را که بپذيريم، بيترديد آياتي در قرآن اضافه يا حذف گرديده است. از طرفسوم، اين اختلاف، اصل زيادي وکاستي در قرآن را ثابت ميکند؛ چه اينکه طبق حديث عُمَر، حروف قرآن1027000حرف بوده است واگر از آن، عدد مورد رضايت سيوطي کسر شود (323671)، [18] 703329 حرف باقي خواهدماند. [19] با اين جمع بندي (703329= 323671- 1027000) بيترديد اين تعداد حروف تشکیل دهنده چندين سوره و صدها آيه است. ب) حذف آيه «رَجم» از قرآن[20] ج) حذف آيه فراش: عمر بنخطاب نَه تنها خود اعتقاد بهتحريف داشت، که از ديگران از جمله از أُبيّ بنکعب اقرار به نقص قرآن گرفت: «همانا عُمُر بنخطاب به اُبَيّ بنکعب گفت: آيا ما در کتابخدا نميخوانديم: انتفاءکم منآبائکم کُفرٌبِکم؟ اُبيّ گفت: بله، سپس گفت: آيا ما قرائت نميکرديم: ألوَلَدَ للفراش وللعاهر الحَجَرُ فُقِدَ فیما فَقِدنا مِن کتابالله؟ فقال(اُبَيّ): بَلَی. د)حذف آيه رغبت: عمر معتقد بوده که آيه رغبت از قرآن افتاده است. از او نقل شده: ما در قرآن قرائت ميکرديم: «لاتَرغَبُواعَن آبائِکم فَإنّه کُفرٌ بِکم أن تَرغَبُوا عن آبائکم، أو إنَّ کُفراً بکم أن ترغَبُوا عن آبائکم».[21] هـ)تحريف آيه مُتعَه: طبري، مفسّر مشهور و مورد قبول آنان، با استناد به چند حديث ميگويد: آيه شريفه «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَيْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاء ذَلِکُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً…»[22] چنين نازل شد: «… فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً»، و حتّی ابنعبّاس سه بار سوگند میخورد و ميگويد «وَاللهِ لأنزَلَ اللهُ کذلک!!».[23] قرطبي(م671ق)، نيز همين مطلب را از ابنعبّاس و اُبي بنکعب و ابنجُبَير نقل ميکند، ولي او بر نسخ شدن حکم آن پافشاری میکند.[24] پس طبق این نوشته جمله کليدي و حسّاس «إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى»[25] که حکم جواز نکاح متعه را اثبات و قطعي ميسازد، از آيه حذف شده است؛ آنگاه این دو مفسّر برای تأیید به روایت امام امیرالمومنین(علیه السلام) استدلال میکند که فرمود: «اگر عُمَر از متعه نهي نميکرد، جُز انسان شقي مرتکب زنا نميشد».[26] و)ساقط شدن آيه جهاد: عُمَر به عبدالرحمن بنعوف گفت: آيه «أنجَاهدوُا کَمَا جاهَدتم أوّل مَرّةٍ» که در مورد ما نازل شد، در قرآن نيافتي؟ ما که آن را نيافتيم. او در جواب گفت: ساقط شد از قرآن، آنچه ساقط شد».[27] ز)حذف آياتي از سوره احزاب: بر اساس چند روايت از اُبي بنکعب، بخشي از سوره احزاب که در تعداد آيات، به اندازه سوره بقره و حتّی بيشتر بوده است، حذف شده است: … زربنحُبَيش ميگويد: اُبي بنکعب به من گفت: سوره احزاب را چهمقدار قرائت ميکنيد؟ گفتم: هفتاد و چند آيه. گفت: من آن را با رسولالله به اندازه سوره بقره يا بيشتر ازآن قرائت ميکردم و آيه رجم نيز در آن قرار داشت.[28] حاکم نيشابوري(م405ق) در المستدرک خود بعد از نقل روايت ميگويد: «اين حديث صحيح السند است؛ درحاليکه بخاري و مسلم آن را نياوردهاند».[29] سيوطي به نَقل از عایشه ميآورد که سوره احزاب در زمان رسولالله 200 آيه بود، وقتي عثمان قرآنها را نوشت، بر آيات بيشتر از تعداد کنونی (73 آيه)، دست نيافت؛[30] يعني127آيه از اين سوره نعوذ بالله حذف شده است! ».[31] قريب به همين مضمون از عُمَر در خصوص آيه رجم نَقل شده است. [32] ح)حذف بزرگترين آيه قرآن: در حاليکه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از عظيمترين آيههاي قرآن است و113بار در ابتداي سُوَر ذکر شده، ولي در منابع حديثي و فقهي اهلسنت بهشدت مورد اختلاف است. گروهي از روايات آنان «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را جزء آيات قرآن و از جمله جزء سوره فاتحةالکتاب نميشمارد. مسلم از انس بنمالک نقل ميکند: «ما همراه رسولالله و ابوبکر و عمر و عثمان نماز گزارديم. ولی از هیچکدام از آنها نشنیدیم که «بسم الله» را قرائت کنند!!».[33] در گزارشي اضافه ميکند: «…لايَذکُرُونَ بسماللهِالرّحمنالرّحيم في أوّلِ قِراءةٍ ولا فيآخِرِهَا».[34] نسائي(م303ق)،[35] احمد بنحنبل(م241ق)[36] و ابنماجه(م275ق)[37] همين مطلب را آوردهاند که اوّلاً، «بسمالله» جزء آيات قرآن نيست. ثانياً، جهر آن در نمازهاي يوميّه واجب نيست.[38] گذشته از اينکه «بسماللهالرّحمنالرّحيم» را جزء آيات قرآن نشمردن، برخلاف ظاهر قرآن است،[39] متناقض با روايات صحيح و متواتر است، بخاري از قتاده و او از انس بنمالک چگونگي قرائت رسولالله(صلّی الله علیه وآله) را اينگونه گزارش ميکند: «…سپس رسولالله بسماللهالرّحمنالرّحيم را قرائت ميکرد درحاليکه «بسمالله» و «الرّحمن» و «الرّحيم» را ميکشيد (مَد ميداد)».[40] مسلم در کتاب خود، تحت عنوان «البِسلمة آيةٌ في أوّل کُلِّ سُورَةٍ سَوَي البراءة» از مالک بنانس نقل ميکند که وقتي سوره کوثر نازل شد، رسولخدا درحاليکه خوشحال بود، سوره را با بسماللهالرّحمنالرّحيم خواند. [41] ترمذي به نقل از ابنعبّاس میگوید: «پيامبر نمازش را با بسمالله آغاز ميکرد»، سپس مینویسد: عدهای از اهل علم از اصحاب رسولالله مانند ابوهريره، ابنعمر، ابنعبّاس و ابنزبير، همين مطلب را گفتهاند و حتّی برخی تابعين جَهرِ بسمالله را واجب شمردهاند؛ چه اينکه شافعي، اسماعيلبنحماد و ابوخالد و…، جهر را واجب ميدانستند. [42] بيهقي(م458ق) نهتنها بسمالله را جزء فاتحةالکتاب ميشمارد، بلکه از انس مالک نقل میکند که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) نماز را با جهر به بسم الله میخواندند. [43] حاکم نیشابوری[44] و جلالالدین سيوطي نیز شبیه همین روایت را از ام سلمه درباره کیفیت نماز رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) نقل کردهاند.[45] و در روايتي از طلحة بنعبيدلله آمده که رسولخدا(صلّی الله علیه وآله) فرمود: «کسي که«بسمالله…» را ترک کند، يک آيه از کتاب خدا را ترک کرده است».[46] فخر رازي بعد از طرح ديدگاههاي عالمان اهلسنت، نظر خودش را اينگونه ابراز ميدارد: طبق نقل متواتر برای ما ثابت است که «بسم الله الرّحمن الرّحيم» کلام خدا و بر محمّد(صلّی الله علیه وآله) فرو فرستاده شده است و در مصحَف بهخط قرآن مکتوب است. و از آنجا که در ابتداي سورهها مکتوب است؛ پس واجب است جزء قرآن باشد.[47] سپس تصريح ميکند اگر «بسمالله» جزء قرآن نباشد، هرگز روا نيست بهخطّ قرآن نوشته شود و چون مکتوب شدن آن بهخط قرآن اجماعي است، يقين ميکنيم که جزء قرآن است.[48] از همين رو برخي مبادرت بهتأليف کتاب مستقل در اين خصوص کردهاند.[49] پس، اينکه وهابيان بسمالله را ـ با اينکه قرآن ميشمارند، ولي ـ از سورههاي قرآن نميدانند و يا درآن ترديد دارند،[50] نشان از اعتقاد آنان به تحريف اين آيه شريفه است، در حالیکه طبق روایات متواتر بسمالله جزء سورههای قرآن است. 3. نقص و زيادي درتعداد سورهها
مصحف أبَيّ بنکعب به نقل آلوسي مشتمل بر 115 سوره بوده که بعد از سوره عصر، سورههاي الخلع و الحفد قرار داشته است[53] و به نقل سيوطي تعداد سورهها 116 سوره بوده است و او چون فيل و قريش را يک سوره ميدانسته، میگوید: مناسب آن است که تعداد سورههای قرآن را 115 بدانیم!![54] همين مطلب را سيوطي از احمد بنحنبل، بزّاز طبراني و ابنمُردَوَيه بهطريق صحيح از ابنعبّاس و ابنمسعود نقل کرده و میگوید: ابنمسعود، معوذتَين را از مُصحفش پاک کرد و ميگفت: قرآن را به غيرآن مخلوط نکنيد وآن دو جزء کتابخدا نبود. فقط پيامبر مأمور بود به آن دو استعاذه کند و ابنمسعود آن دو را قرائت نميکرد.[55] ب) حذف سورههاي «الحَفَد» و «الخُلع»[56] ج) تحريف سوره توبه: براساس اسناد متعدد، ابوموسي اشعري قاريان بصره را که حدود سیصد مَرد بودند، گرد هم آورد و به آنانگفت: شما بَرگزيدگان و قاريان اهل بصره هستيد. در حاليکه زمان برشما طولاني نشده (بعد از رسولخدا) قلبهايتان همانند گذشتگانتان سنگين شده، ما همواره سورهاي را که در طولاني بودن و شدّت بودنش به سوره برائت شبيه ميدانستيم، قرائت ميکردیم، ولي شما آن را به فراموشي سپرديد و تنها من، قسمتي از آن را حفظ دارم: «لَوکانلإبنآدم واديانِ من مال لَإبتغي وادياً ثالثاً ولايَملَأ جوف ابنآدم إلاّ التراب». به تعبير ديگر گفت: ما سورهاي را قرائت ميکرديم که آن را شبيه يکي از مُسبّحات ميدانستيم، و شما آن را فراموش کردهايد، جز من که مقداري از آن را از حفظ دارم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»[57] فتکتبُ شهادة من أعناقکم فتسألون عنها يومالقيامةِ».[58] احمد بنحنبل به سند خود از ابنعبّاس از ابي بنکعب نقل ميکند: رسولالله براي ما اينگونه قرائت فرمود: «وَلَوکَانَ لِإبنِ آدَمَ واديانِ مِن ذَهَبٍ، لابتَغَي الثّالثَ، ولايَملاء جَوفَ ابنِآدَمَ الا التُّراب، ويَتُوبُ اللهُ عَلَی مَن تابَ» در جواب عُمَر پرسيد: اين چيست که قرائت کردي، گفت: ما همينگونه آن را با رسولالله ميخوانديم. عُمر گفت: آیا پيامبر آن را تأييد کرد؟ ابنکعب گفت: آری تأييد کرد.[59] متّقيهندي علاوه بر نَقل مطالب ابنحنبل (با اندک تفاوت) جملات زير را نيز به عنوان قرآن نَقل ميکند: پيامبر فرمود: خدا مرا مأمور کرده تا قرآن را بر تو قرائت کنم. حضرت بعد از قرائت: «لَمْ يَکُنِ الَّذِينَ کَفَرُوا…»[60] اينگونه خواند: «إنَّ ذات الدّين عنداللهِ الحنَفِيّةُ لا الـمُشرِکةُ ولا اليَهوديّةُ ولا النَصرانيّةُ ومنيَعمَل خيراً فلن يَکُن يکفرَه».[61] سيوطي در تفسير سوره توبه از چند طريق، ضمن اينکه سوره توبه را سورةالعذاب ميخواند، از حذيفه نقل ميکند: «بهخدا سوگند، در اين سوره احدي فروگذار نشده، مگر اينکه او را ملامت کرده است و (حالا) قرائت نميکنند از اين سوره مگر، به اندازه يکچهارمِ آن مقداريکه ما (درابتدا) قرائت ميکرديم».[62] حاکم نيشابوري ضمن نقل این روايت، سند آن را صحيح ميداند. [63] براساس اين اسناد، اسامي افرادي که سوره در مورد آنان نازل گرديده، سه چهارم اين سورهها افتاده است(نعوذبالله!) 4. تحريف در متن آيات
الف) آيه 26 سوره فتح: آيه: «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ کَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ…» را أُبي بنکعب اينگونه قرائت کرد: «حَميّةالجاهليّةِ، ولوحَمَيتُم کماحمُوا لَفَسَد المسجدالحرام فأنزلالله سکينته علی رسوله…»، عمر وقتي اين قرائت را شنيد، بر او گران آمده او را در حضور جمعي که زيد بنثابت نيز حضور داشت، فراخواند و گفت: چه کسي سوره فتح را قرائت ميکند؟ زيد بنثابت آيه را به همان صورتي که أُبي خوانده بود، قرائت کرد. عُمَر ناراحت شد، ولي أُبي به او گفت: تو خوب ميدانيکه من همواره بر پيامبر وارد ميشدم و قرائت ميکردم و تو دمِ دَرب بودي. اگر دوست داري من براي مردم قرآن بخوانم، هماني را قرائت ميکنم که قرائت کردم و در غير اين صورت تا زندهام يکحرف قرائت نميکنم. عمر تسليم او شد وگفت: براي مردم قرائت کن.[64] در نقلي، همان مضمون روايت قبلي را تأکيد ميکند، با اين تفاوت که زيد بنثابت آيه را به صورت عامّه قرائت کرد و عمر گفت: «بار خدايا، اين قرائت را نميشناسم». آنگاه عُمَر را تهديد به عدم قرائت قرآن کرد. [65] ب) تبديل در آيه نهم سوره جمعه: خرشة بنحُرّ ميگويد: عمر بنخطاب لوحي را در دستم ديد که درآن نوشته شده بود: «…إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ…»[66] گفت: چه کسي آن را نوشته؟ گفتم: أُبي بنکعب گفت: أُبي آيات منسوخ را براي ما قرائت کرده، ثُمّ قرأها: «فَامضُوا إلی ذکرالله».[67] ج) تحريف در سوره عصر: در کتابهای اهلسنت نقل شده است: علي بنابيطالب(علیه السلام) و ابنمسعود سوره والعصر را اينگونه قرائت کردهاند: «وَالعَصرِ ونوائبِ الدَّهرِ، إنّ الانسان لفي خُسر وإنّه لَفِيه إلی آخرالدّهر».[68] د) تحريف سوره ليل: به سندهاي مختلف گزارششده: وقتي اصحابِ عبدالله بنمسعود، اَبيدرداء را در شام ملاقات کردند، پرسيدند: عبدالله آيه: «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» را چگونه قرائت ميکرد. علقمه اينگونه خواند: «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى } وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى } وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنثَى» ، و قسم ياد کرد: «به خدا سوگند، آن را از دهان رسولالله که براي ما خواند، قرائت ميکنم».[69] هـ) اضافه شدن آيه 104 آلعمران:[70] عثمان بنعفاف اين آيه شريفه را بعد از جمله «وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» اينگونه قرائت ميکرد: «ويستعينون الله علی ما أصابهم وأولئک هم المفلحون».[71] قرطبي(م671ق) و سيوطي(م911ق)، اين قرائت را هم از عثمان و هم از ابنزبير نقل ميکنند.[72] و) تحريف آيه اولويّت رسولالله(صلّی الله علیه وآله): [73]عبدالرّزاق، سعيدبنمنصور، اسحقبنراهويه، ابنمنذر و بيهقي از بجّاله نقل ميکنند که روزي عمر بر جواني عبور کرد که اين جمله «وَهُوَ أبٌ لهم» را بر آيه اضافه ميکرد. عمر به او گفت: ايجوان، آن را پاک کن». وي گفت: اين مصحف ابي بنکعب است سپس عمر آن قضیه را از اُبي پرسيد. وي در پاسخ گفت: «من به قرآن سرگرم و مشغولم و سيلي زدن در بازارها هم تو را بهخود مشغول کرده است!،[74] و دَهها نمونه ديگر. ز) آيهاي که بُز خورد: بحث شرمآوري بهنام رِضاعالکبير که هرچند اختلافي است، ولي در منابع روايی وجود دارد و برخي با استناد به گفته أمّالمؤمنين عایشه معتقدند اگر مَرد کامل و بالغ دَه مرتبه از زن نامحرم شير بمَکد، به آن زن محرم خواهد شد. داستان در مورد ابيحذيفه است که از زني بهنام سهلة بنسهيل دَه مرتبه شير مکيد، و مَحرم شد.[75] از اين رو عایشه ميگويد: آنچه در قرآن فروفرستاده شد و سبب مَحرميّت گردید، خوردن شير بهتعداد دَه مرتبه معلوم بود. سپس پنجمرتبه معلوم آن نسخ گشت، تا اينکه رسولالله دار فاني را وداع گفت و پنج مرتبه آن در قرآن باقيماند.[76] در روايت ديگر ميگويد: آيات رجم و شير خوردن مرد بزرگسال به تعداد ده مرتبه که فروفرستاده شد، در صحيفه زير بالشَم قرار داشت. هنگاميکه رسولخدا از دنيا رفت و ما را مشغول خود ساخت، بُز وارد شد و آن صحيفه را خورد.[77] در نتيجه آيهاي که حکم مَحرم شدن مرد کامل با خوردن شير از زن نامحرم را بيان ميکرد، خوراک بُز اُمُّالمؤمنين عایشه گرديد! آيا چنين رواياتي مخالف صريح آيه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[78] نيست؟! 5. حذف بخشي از آيات قرآن الف) حذف مقداري زياد: نافع از پسر عمر نقل ميکند که گفت: «هرگز احدي از شما نگوييد که همة قرآن را فرا گرفتهايد و همة آن را ميدانيد؛ درحاليکه مقدار زيادي از قرآن از بين رفته است، بلکه بگو: آنچه از ظاهر آن آشکار بود، فراگرفتم».[79] خود عمر وقتي از عبدالرّحمانبنعوف پرسيد: آنچه را در مورد ما نازل شده که جهاد کنيد، همانگونه که در ابتدا جهاد مينموديد، نيافتي؟ عبدالرّحمن گفت: «ساقط شد از قرآن آنچه ساقط شد!»[80] ب) حادثه مسیلمه و ايجاد نقص در قرآن: سيوطي از ثوري نقل ميکند که گفت: گروهي از اصحاب پيامبر که قاري قرآن بودند، در روز مسيلمه به شهادت رسيدند، سرانجام حرفهایی از قرآن با آنها از بين رفت.[81] نتیجه از استدلال گذشته ثابت شد که نسبت تحریف قرآن به شیعیان نه تنها باطل بوده بلکه خود آنان با آوردن دلایل متعدد اصرار بر مصونیت قرآن کریم از هرگونه تحریف دارند. در مقابل این وهابیان هستند که باید به این همه مطالب وارده در منابعشان درباره تحریف قرآن پاسخگو باشند. طبق بیان صحیح بخاری، مسلم، مسند احمد بنحنبل، سنن ترمذی، سنن ابنماجه، سنن نسائی و دهها کتاب تفسیری و تاریخ قابل قبول وهابیت، تحریفات فراوانی در قرآن بوجود آمده است. ——————————————————————————– پینوشتها: * کارشناس ارشد تاریخ اسلام و سطح 4 مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم. [2]. هرچند «تحريف» کاربردهای متفاوت میتواند داشته باشد، در اينجا به این معناست که متن و الفاظ قرآن موجود دچار کاستی و زيادی شده است. برای اطلاع بيشتر: ر.ک: البيان في تفسيرالقرآن، تأليف آيت الله خویی. [3]. عجائب القرآن، ص133. [4]. همان؛ که درمجموع میشود373250 حرف. [5]. الإتقان، ج1، ص134 «النوع التاسع عشر، فصل في عدد الآية، جميع حروف القرآن: ثلاثمائة ألف حرف، و ثلاثة وعشرون ألفحرف وستمائة حرف، و واحد وسبعون حرف». [6]. حدود73250 حرف. [7]. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص163؛ حقائق الهامّة حول القرآن، ص371: نقلهای ديگری هم دراين کتاب آمده است. [8]. صيانة القرآن من التحريف، ص163. [9]. الإتقان، ج1، ص141: «وقد حُمِلَ ذلکَ عَلَی مَا نسخ رسمه من القرآن أيضاً؛ إذ الموجود الآن لايَبلغ هذا العدد». [10]. عجائب القرآن، ص131- 132. [11]. همان، ص130؛ مناهج العرفان، ج1، ص336. [12]. الإتقان، ج1، ص134. سيوطی عدد 6216 آيه را نيز از ابنعباس روايت کرده است. [13]. همان، ص128. [14]. عجائب القرآن، ص130. [15]. مناهج العرفان، ج1، ص 336«علی أنّه ستّةآلاف ومأتا آية و کسر»؛ الإتقان، ج1، ص67. [16]. مناهج العرفان، ج1، ص336. [17]. الإتقان، ج1، ص134، النّوع التاسع عشر، فصل في عدد الآية. [18]. الإتقان، ج1، ص134، النّوع التاسع عشر، فصل في عدد الآية. [19]. صيانة القرآن منالتحريف، ص163. [20]. ر.ک: مجله سراج منیر، شماره 5، ص 156و 157. [21]. صحيح البخاري، ج6، ص2505، کتاب المحاربين من اهلالکفر، ب 16، رجم الحُبلي، ح6442؛ کنزالعُمّال، ج2، ص596، ح4818؛ ص567، ح4741(من مسندعمر، باب لواحق التفسير)؛ مع الدّکتور موسي الموسوي، ص304؛ الوهابيون خواج أوسنّة، ص262؛ الحقيقة المظلومة، ص102. [22]. سوره توبه، آیه 24. [23]. تفسيرالطبري، ج4، ص14، تفسير آيه24 سوره نساء، ح9035-9044. [24]. الجامع لأحکام القرآن، ج3، ص130، تفسيرآيه: التّاسعة- واختلفالعلماء في معنیالآية. [25]. سوره هود، آیه3. [26]. تفسيرالطبري، ج4، ص 15، ح9043؛ الجامع لأحکام القرآن، ج3، ص130: «لَولا أنَّ عُمَرَ نَهَی عَنِالمتعةِ مَا زَني اِلّا شَقِيٌّ». [27]. الإتقان، ج2، ص49، النوع السابع والأربعون؛ صيانة القرآن منالتحريف، ص161: اُسقِطَت فيما اُسقِط مِن القرآن. [28]. المسند، ج8، ص41، ح21263و21264؛ کنزالعمال، ج2، ص567، ح4743؛ الدرالمنثور، ج6، ص558، تفسير سوره احزاب. [29]. المستدرک علی الصحيحين، ج2، ص415. [30]. الدرالمنثور، ج6، ص559. [31]. الإتقان، ج2، ص48، النوع السابع والأربعون(الضرب الثالث). [32]. الدرالمنثور، ج6، ص558، ابتدای تفسير سوره احزاب. [33]. صحيح مسلم، ج1، ص299، کتاب الصلاة، باب حجة من قال لايجهربالبسلمة، ح50: قال: صَلَّيتُ مَعَرَسُولِاللهِ(صلّی الله علیه وآله) وأبيبکرَ وعُمَرَ و عُثمانَ، فَلَم أسمَع أحَداً مِنهُم يَقرَأُ﴿بسماللهالرحمنالرحيم﴾. [34]. همان، ح52. [35]. سنن النسايي بشرح السيوطي، ج2، ص134- 135، کتاب الافتتاح، باب ترک الجهر ببسمالله. [36]. المسند، ج4، ص446، مسند انس بنمالک، ح13336و ص544، ح13893، ص554، ح13959؛ جزء42، ص13، ح19650، حديث عبدالله مغفل المزني. [37]. سننابنماجة، ج2، ص9، ابوابالصّلاة، ب(65) مايقول عندالافتتاح الصلاة. [38]. بههمين جهت حنفیها«بسماللهالرّحمنالرّحيم» را در نمازآهسته، مالکیها بهدلیل حديث عایشه نَه جهراً و نَه آهسته و شافعیها آن را بهجهر ميخوانند( المبسوط، ج1، ص25 و 26). [39]. چون در همه قرآنها «بسمالله…» بهخط قرآن وهمانند ديگر آيات آن نوشته میشود. [40]. صحیح البخاري، ج6، ص195، کتاب فضل القرآن، باب مدّ القراءة: ثم قرآن: «بسماللهالرّحمنالرّحيم» يَمُدُّ بِبسم الله ويَمُدُّ بالرّحمن و يَمُدَُّ بالرّحيم. [41]. صحيح مسلم، ج1، ص300، کتاب الصلاة باب حجة منقال: البسملةآية… . 1. سننالتّرمذي، ج2، ص14-15، باب من رأي الجهر ببسمالله…: کانَ النّبي(صلّی الله علیه وآله) فتَتِحُ صَلاتُهُ بـ «بسمالله الرّحمنالرّحيم»… . [43]. السننالکبری، ج2، ص46. [44]. المستدرک علی الصحيحين، ج2، ص256، من کتابالامامة و صلاة الجمعة، ح707، هذا صحيح علی شرط مسلم ولم يخرجاه. [45]. الدرالمنثور، ج1، ص10- 13و19: «قالت (أمّ سلمة): قرأ رسولالله بسماللهالرّحمنالرّحيم، …. ولا الضآلّين». [46]. همان، ص21: «مَن تَرَک بسماللهالرّحمن الرّحيم فقد تَرَک آيةً مِن کتابالله». [47]. التّفسيرالکبير، ج1، ص173 و 179. [48]. «فلولم تکن التسمية من القرآن لَمَا کَتَبُوها بخطّ القرآن، ولَمـّا اجمعُوا علی کتابتها بخطّ القرآن، علِمنا إنّها من القرآن».همان، ص175. [49]. کتابالجهر بالبسملة تأليف ابیسعيد بوشنجی(م536ق)؛ کتاب البسملة تأليف ابنخزيمة(م311ق)، کتاب الجهر بالبسملة، تأليف خطيب بغدادی(م463ق)، کتاب دار القطنی(م385ق)، که بسمالله را جزء آيات قرآن شمردهاند. [50]. ابنتيميه در دو کتابش ضمن اينکه نظر شافعیها وغيرآنان را در اينکه بسمالله را جزء سورههای قرآن دانستهاند، خطامیداند، میگويد: «و إنَّ البسمَلَةَ آيةٌ من کتابِاللهِ حَيثُ کَتَبَها الصَّحابةُ في المُصحَف، إذ لَم يَکتُبُوا فيهِ إلّا القُرآنَ، وَجَرَّدُوها عَمّا لَيسَ منهُ کاتَّخميس والتَّعشيرِ وأسماءُ السُّوَرِ، ولکن مَعَ ذلکَ لايُقالُ هِيَ مِنَ السُّورةِ الَّتي بعَدها کما لَيسَت مِنَ السُّورةِ الّتي قبلها، بَل هِيَ کُتِبَت آيةً أنزَلهااللهُ في أوّلِ کُلِّ سورةٍ، وإن لَم يکن مِن السُّورةِ، وهذا أعدلُ الأقوالِ الثّلاثةِ في هذهِ المسألةِ». الفتاوي الکبری، جزء4، ص420، مسألة في قولالنّبي(صلّی الله علیه وآله)؛ مجموع الفتاوی، جزء13، ص398-399، کذب من قال: إنَّ ابن مسعود يجوّز… . [51]. معوذتين، سورههای فلق و نّاس است. [52]. روحالمعاني، ج1، ص25: ولَيسَتا مِنکتاباللهِ تعالي وإنَّّما أمَرَالنَّبيُّ(صلّی الله علیه وآله) أن يَتَعَوّذَ بِهِمَا ولهذا عَوّذبهما الحسن والحسين. [53]. روحالمعاني، ج1، ص25. [54]. الإتقان، ج1، ص131. [55]. الدرالمنثور، ج8، ص683؛ الإتقان، ح1، ص160: التنبيهات، التنبيه الأوّل؛ آلاء الرّحمن في تفسيرالقرآن، ج1، ص56. [56]. ر.ک: مجله سراج منیر، شماره 5، ص 157 و 158. [57] . سوره صف، آیه 2. [58]. صحيح البخاري، ج4، ص437، باب کراهة الحرص علی الدّنيا؛ صحيح مسلم، ج2، ص726، کتاب الزّکاة، باب لوأنّ لابنآدم واديين، ح119(1050)؛ اضواء علی السنّة، ص257. [59]. المسند، ج8، ص13، باب مسندالانصار، ح21169. [60] . سوره بینه، آیه 1. [61]. کنزالعمّال، ج2، ص567، ح4743؛ حيلة الأولياء و طبقات الأصفياء، ج4، ص187، رقم247؛ زربنحبيش؛ ج1، ص257، رقم40، ابوموسي؛ الآءالرحمن في تفسيرالقرآن، ج1، ص49. [62]. الدر المنثور، ج4، ص120: واللهِ ما ترکت أحداً الّا نالت منه، ولا تقرأون منها ممّا کنّا نقرأ الّا رُبعها. [63]. المستدرک علی الصّحيحين، ج2، ص331، کتاب التفسير، تفسير سورهتوبه: هذا صحيحالاسناد ولم يخرجاه. [64]. کنزالعمّال، ج2، ص594، باب لواحق تفسير، رقم4815، وص 568، رقم 4745؛ الدرالمنثور، ج9، ص229: اللَّهمَّ لاأعرف هَذا. [65]. کنز العمّال، ج2، ص595، باب لواحق التفسير رقم4816: فقال عمرُ لزيد: إقرأ يازيد، فَقَرَأ زيدٌ قراءة العامّة، فقال عمر:… . [66] . سوره جمعه، آیه 9. [67]. کنزالعمّال، ج2، ص592، باب لواحق التفسير، ح4808، 4821، 4822؛ الدرالمنثور، ج8، ص161، تفسير سوره جمعه. [68]. الدر المنثور، ص621- 622، تفسير سوره عصر؛ کنزالعمّال، ج2، ص567، 601، باب لواحق التفسير، ح4848 و 4762. [69]. صحيح البخاري، ج6، ص170، کتابالتفسير، باب وما خلقالذّکر والانثي، ح4944 و4943:«وَاللهِ لقد أقرأنيها رسولالله مِن فِيه إلي فِيَّ»(با تلخيص)؛ المسند، ج6، ص449: بقية حديث ابيدرداء؛ سننالترمذي، ج4، ص262ج4009 (حديث را صحيح میداند). [70]. «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [71]. کنزالعمّال، ج2، ص598، باب لواحق التفسير، ح4825. [72]. الجامع لأحکام القرآن، ج4، ص165؛ الدرالمنثور، ج2، ص288، تفسيرآلعمران. [73]. سوره احزاب، آیه 6: «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي کِتَابِ اللَّهِ…». [74]. الدرّالمنثور، ج6، ص567 (تفسيرآيه6 احزاب)؛ کنزالعمّال، ج9، ص256، باب لواحق التفسير، ح4746؛ السنن الکبری، ج7، ص110، باب 54 ماخصّ به من أنّ أزواجه أمّهات المؤمنين، ح13419: «قال أبي: انّه کان يلهيني القرآن ويلهيک الصّفق بالاَسواق». [75]. سنن ابنماجة، ج1، ص625، کتاب النکاح، باب(25)(36) الرّضاع الکبير، ولاتحرم المصّة… . [76]. صحيح مسلم، ج2، ص1076- 1079، کتاب الرضاع، باب تحريم بخمس رضعات، ح24و 25. [77]. سننابنماجة، ج1، ص 625(36)، رضاع الکبير، ح1944؛ الدرالمنثور، ج2، ص472،تفسيرآيه24سوره نسآء؛ الوهابيون خوارج ام سنة، ص264: «نَزَلت آيةالرّجم ورضاعة الکبيرة عَشراً ولقد کان في صحيفة تحتسَرِيرِي، فَلَمّا مات رسولالله وتشاغَلنَا بِمَوتِهِ دَخَلَ داجن فأکَلَتها». [78] . سوره حجر، آیه 9. [79]. الإتقان، ج2، ص48، النوع السّابع والأربعون؛ الدرالمنثور، ج1، ص258، تفسيرآيه 105بقره: «لايقولَنّ أحَدُکم: قدأخذت القرآن کُّلُّه، ومايدريه ما کلّه، قد ذهَبَ منه قرآن کثير، ولکن ليقُل: قد أخذتُ منه ماظَهَر»؛ روح المعاني، ج1، ص25، تفسيرالفاتحة. اين مفسّر پس از نقل روايات دال برتحريف میگويد: «والرّوايات في هذا الباب اکثر من أن تحصی إلّا أنّها محمولة علی ما ذکرناهُ، وأينَ ذلک مايقوله الشّيعيالجسور» وی در پاسخ طبرسی در مجمعالبيان میآورد که میگفت: «وامّا النقصان، فقد روي عن قوم من أصحابنا و قوم من حشوية العامة»: (ج1، ص43، الفن الخامس). آلوسی توجيه چنين روايات را اين میداند که يا کذب يا سُوءفهم است (روح المعاني، ج1، ص25؛ الحقيقة المظلومة، ص100). [80]. کنزالعمّال، ج2، ص567، باب لواحق التفسير،ح4741؛ مع الدکتور موسیالموسوي في کتابه الشّيعة و التصحيح، ص304: «اُسقِط فِيما اُسقط من القرآن». [81]. الدرالمنثور، ج6، ص558، تغيير سورة احزاب؛ المصنّف، ج7، ص329، ح13363: «بَلَغنا أنّ ناساً من أصحابِ النَّبي(صلّی الله علیه وآله)کانُوا يقرؤُون القرآن، اُصيبُوا يَوم مُسيلمة، فذهَبَت حروف مِنَ القرآن». ——————————————————————————– کتابنامه 1. قرآن کريم. 2. الإتقان في علوم القرآن: ضبط وتصحيح محمدسالم هاشم، قم: ذوی القربی، چاپدوم، 1429ق. 3. أُصول مذهبالشيعة الإماميّة الاثنی عشريّة: ناصر بنعبدالله قفاری، الجيزة: دارالرضا، بیتا. 4. اضواء علیالسّنة المحمّديّة: محمود ابوريه، قم: مؤسسة دارالکتابالإسلامي، چاپدوم، 1428ق. 5. الإمام البخاري وصحيحه الجامع المختصر، دراسته فيحياته و إتّجاهه الفکري: حسين الهرساوي، قم: دليلما، چاپاول، 1425ق. 6. تاريخ الطبري: (تاريخ الأمم والملوک): محمد بنجرير طبری، تحقيق: نخبة منالعلماءالأجلّاء، بيروت: مؤسسة الاعلمي، بیتا؛ همان: تحقيق: محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت: روائعالتراث العربي، بیتا. 7. تدريب الرّاوي في شرح تقريب النواوي: جلالالدين عبدالرّحمان سيوطی، تحقيق: الشّيخ عرفان العشّا، بيروت: دارالفکر،1420ق. 8. التّفسيرالکبير: امام فخر رازی، طبعة جديدة مصحّحة، بيروت: داراحياء التراث، چاپ اول، 1415ق. 9. جامع الأُصول في أحاديث الرسول: مبارک بنمحمد بناثير جزری، تحقيق: عبدالقادر ارناؤوط، بیجا، مکتبة الحلواني- مطبعة الملاح، چاپاول،1391ق. 10. الجامع لأحکام القرآن: محمدبن احمد انصاری قرطبی، بيروت: داراحياء التراث العربي، بیتا. 11. حقائق الهامّة حول القرآن: سيدجعفر مرتضی عاملی، قم: مؤسسة النّشرالاسلامي: چاپاول، بیتا. 12. حقيقة الشّيعة، و هل يمکن تقاربهم مع أهلالسنّة: محمّد بيومي، قاهره: دارالغدّ الجديد، چاپاول، 1427ق. 13. الحقيقة المظلومة: محمّدعلی المعلم، بیجا، چاپاول، 1418ق. 14. حيلة الأولياء و طبقات الأصفياء: أبينعيم احمد بنعبدالله اصفهانی، قاهرة: دارامّ القری، بیتا. 15. الخطوط العريضة للاسس التي قام عليها دين الشّيعة الاماميّة الاثنی عشريّة: محبالدّين الخطيب، اردن: دارعمار، چاپاول، 1420ق. 16. الدر المنثور في تفسير المأثور: عبدالرّحمان جلال الدين سيوطی، بإشراف دارالفکر، بيروت: دارالفکر، چاپاول، 1403ق. 17. روحالمعاني في تفسيرالقرآن والسبع المثاني: سيد محمود آلوسی، بيروت: دارالحياء التراث العربي، بیتا. 18. السننالکبری: احمد بن حصين بنعلی بنموسی بيهقی، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، بيروت: دارالکتب العلميّة، چاپ اول، 1414ق. 19. سنن النسايي بشرح جلال الدين السيوطي، بيروت: دارالفکر، چاپاول، 1338ق. 20. سنن ابنماجة: محمد بنيزيد القزويني ابنماجة، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت: دارالفکر، چاپ اول، 1348ق. 21. سنن أبيداود: ابيداود سلیمان بناشعث سجستاني، مراجعه و تعليق: سعيد محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت: دارالفکر، بیتا. 22. سنندارالقطني: علی بنعمر دارقطنی بغدادی، تحقيق: سيّد عبدالله هاشم يماني مدني، بيروت: دارالمعرفة، 1386ق. 23. الشيعة والسنه: احسان الهيظهير، لاهور پاکستان: پخش: رياضعربستان، مکتبة بيتالاسلام، بیتا. 24. صحيحالبخاري: محمد بناسماعيل بخاري، مصطفي ديبالبغا، بيروت- دمشق: دارابنکثير- اليمامة، چاپ پنجم، 1414ق. 25. صحيح مسلم: مسلمبن حجّاج قُشيری نيسابوری، تحقيق: محمّدفؤادعبدالباقي، بيروت: دارالفکر، چاپ اول، 1398ق. 26. صيانة القرآن من التّحريف: محمدهادی معرفت، تحقيق: مؤسسة النّشرالاسلامي، قم: مؤسسة النّشرالاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، 1413ق. 27. عجائب القرآن: علی بنمحمد بنجوزی، تحقيق ومقدمة: عبدالفتاح عاشور، قاهره: الزهراء للإعلام، چاپ اول، 1407ق. 28. الفتاوی الکبری: احمد بنعبدالحليم بنتيميّة حرّانی ابوالعباس، تحقيق: محمدعبدالقادرعطا- مصطفی عبدالقادر عطا، بيروت: دارالکتب العلميّه، چاپاول، 1408ق. 29. کنزالعمّال في سنن الأقوال و الأفعال: علي متقی بنحسامالدين هندی، ضبط وفسّرغريبه: الشيخ بکري حيّاني، تصحيح و وضع فهارس: الشيخ صفوة السقا، بيروت: مؤسسةالرّسالة، 1409ق. 30. المبسوط: شمسالدين ابوبکر بنمحمد بنابيسهل سرخسی، بيروت: دارالفکر، چاپ اول، 1421ق. 31. مجمعالبيان في تفسيرالقرآن: أبوعلی الفضل بنحسن طبرسی، بيروت: مؤسسة الاعلمي، چاپاول، 1415ق. 32. مجمع الزّوائد و منبع الفوائد بتقرير العراقي و ابنحجر: نورالدّين علی بنابیبکر هيتمی، بيروت: دارالکتب العربي، چاپ سوم، 1402ق. 33. مجموع الفتاوی: احمد بنعبدالحليم بنتيميّة حرّانی، تحقيق: انورالباز- عامرالجزّار، بيروت: دارالوفا، چاپ سوم، 1424ق. 34. مختصر صحيح البخاري المسمّی التجريد الصريح لأحاديث الجامع الصحيح: احمد بنعبداللطيف زبيدی، تخريج احمد ابراهيم زهوة، بيروت: دارالکتاب العربي، 1426ق. 35. المستدرک علی الصّحيحين: محمد بنمحمد حاکم نيسابوری، تحقيق: يوسف مرعشلي، بيروت: دارالمعرفة، 1406ق؛ همان، دراسة تحقيق مصطفی عبدالقادر عطا، بيروت: دارالکتب العلمية، 1411ق. 36. المسند للامام احمد بنمحمّد بنحنبل: احمد بنحنبل، تحقيق: صدقي محمد جميل العطار، بيروت: دارالفکر، چاپ اول، 1414ق. 37. المصنّف: عبدالرّزاق بنهمام الصّنعاني، تحقيق: عبدالرّحمن الاعظمي، بيروت: المکتبالاسلامي، چاپ اول، 1403ق. 38. المعجم الکبير: سليمان بناحمد بنايوب طبرانی، تحقيق: حمديی بنعبدالمجيد سلفی، قاهرة: المکتبة ابنتيمية، چاپ اول، 1404ق. 39. مع الدکتور موسی الموسوي: علاءالدين سيد أمير قزوينی، قم: مرکز الغدير للدراسات الاسلاميّة، چاپ اول، 1414ق. 40. مناهج العرفان في علوم القرآن: شيخ محمد عبدالعظيم زرقانی، القاهرة: داراحياء و الکتب، بیتا. 41. موسوعة العلامة البلاغي: آلاءالرحمن فيتفسيرالقرآن،ج1، محمد جواد بلاغی، تحقيق: لطيف فرادي عبّاس محمدی، قم: مرکز العلوم و الثّقافة الإسلاميّة مرکز احياء التّراث الاسلامي، چاپاول، 1428ق. 42. الوهابيون خوارج أم سنة: نجاح طائی، بيروت: دارالميزان، چاپ اول، 1422ق. 43. هدی السّاري مقدمة فتحالباري: احمد بنعلی بنحجر عسقلانی، طبعة جديدة و مصححة: عبدالعزيزبنباز- محمدفؤاد عبدالباقي، بيروت: دارالکتب العلميّة، چاپ اول، 1410ق.
تبرک جستن به خاک قبر در سلف { ابو حسان کرمانی می گوید: بخاری زمان فوت در خانه ای بود وقتیکه او را یافتیم فوت کرده بود بعد بر حسب وصیتش وی را در سه کفن بودن قمیص و عمامه پوشاندیم و نماز خواندیم بعد از دفن در قریه خرتنگ ایامی طول کشید و مردم همروزه به سر قبر او می امدند واز خاک قبرش می بردند تا اینکه قبرش ظاهر گردید و ما دیگر قدرت حراست قبر او را نداشتیم عاقبت چوبهای مشبکی را بر آن نصب کردیم تا دیگر دسترسی به ان نداشته باشند. منبع: کتاب اصحاب صحاح سته چاپ تهران ۱۳۵۴ نسخه خطی ص ۹۶ اقای محی الدین صالحی هدف، روش، تاكتيك و ابزارهای تبليغی وهابیت
هدف
همچنان كه نپذيرفتن رسالت پيامبران، انكار آيات الهی است: «فَإِنَّهُم لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللهِ يَجحَدُونَ؛ در واقع آنان تو را تكذيب نمیكنند، ولی ستمكاران، آيات خدا را انكار میكنند.» (انعام: 33 )در برابر اين آموزههای اساسی قرآنی، وهابيت نه تنها بين خدا و پيامبران و اوليای الهی جدايی افكنده، بلكه آنها را در مقابل خدا قرار داده، به اسم نشر توحيد، توجه به جايگاه انسان كامل و ولايت تكوينی او بر نظام الهی را، شرك و پرستش معرفی میكند! آنها معجزه و كرامت پيامبران و اوليای الهی را دقيقاً بسط و تجّلی قدرت الهی ندانسته، گويا ميان آثار آنها و تجلّی اراده خداوند، نوعی جدايی و تفكيك وجود دارد و نافهميده، اعتقاد به ولايت مأذون پيامبران و اوليای الهی را شرك و خرافه میخوانند! آنان ندانسته با جدا پنداشتن علل و اسباب و مجاری فيض الهی، خود به نوعی شرك خفی مبتلا هستند! به راستی آيا آنها نمیدانند نه تنها هيچ آدم عاقلی، پيامبر يا امامان را پرستش نمیكند و اصلا به فكر هيچ مسلمانی چنين مطلبی خطور نمیكند، بلكه در نگاه همه مذاهب اسلامی به ويژه شيعه، اوليای الهی، بندگان محض و مخلَص خداوند هستند كه به اذن او، گاه تجلی اراده و مجرای ارائه فيض الهی میشوند و به هيچ وجه، هيچ اراده استقلالی در آنها فرض ندارد.
http://vahabiat.porsemani.ir/content/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D8%…) اختلافات اهل سنت با وهابیت فرقه ضاله وهابیت با بسیاری از عقاند اهل سنت متفاوت است و این یک مسلک , فرقه ای است من در آوردی که توسط استعمار به وجود آمده است:
گردآوری و پاسخ: یهود و بنی امیه
در اينکه بین يهودیان و بنی امیه ارتباطهایی بوده است هيچ شکي نيست چراکه با کمي دقت در تاريخ اسلام به اين موضوع پي خواهيم برد, البته متاسفانه این ارتباط ریشه در زمان خلفای غاصب داشت آنان با این ارتباط ننگین باعث نفوذ عجیب یهود در اسلام شدند که به طور نمونه به برخی موارد اشاره می شود:
قیاس شیعه و سنی
يكى از مسائلى كه از دير باز مورد اختلاف شيعه و اهل سنت بوده , سنديت قياس است . يعنى اين كه آيا قياس مى تواند جزء منابع فقه باشد يا خير ؟
اهل سنت اعتبار را از ماده ” عبور ” گرفته و با تمسك به اين آيه مى گويند خدا دستور داده است كه بايد از مواردى كه حكم آن نازل شده است عبور كرده و به مورد ديگر سرايت داد . در حالى كه مى دانيم ” اعتبار ” مصدر باب افتعال و مصدر ثلاثى مجرد آن ” عبرة ” است , در اين صورت هيچ ارتباطى به مسئله مورد بحث آنها ندارد .
مي خواستم چند منبع(اينترنت و كتاب) درباره اثبات حقانيت مذهب تشيع برايم معرفي كنيد؟ در این زمینه کتب و سایتهای بسیاری وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
آخرین نظرات
Sidebar 2 This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets
|